پيشگفتار
آشنايى با حوزههاى حديثى و روششناسى محدّثان، از موضوعات جذّابى است كه در دهههاى اخير، نخست در ميان اهل تسنّن و سپس در ميان شيعيان، به شكل قابل توجّه و روزافزونى رايج گرديده و رونق يافته است. اين نكته كه اهل تسنّن در اين زمينه، از شيعه، پيشى گرفتهاند، شايد بدين جهت باشد كه آنان در دو سده اخير، زودتر با انديشههاى مستشرقان و پژوهشهاى حديثى غربيان، آشنا گشتهاند و «روششناسى حديثى» نيز يكى از زيرشاخههاى مطالعات حديثى است كه مستشرقان پيش از مسلمانان، بدان پرداخته و در باره آن پژوهشهايى را سامان دادهاند.
با نگاهى هر چند گذرا به نگاشتههاى فراهم آمده در حوزه روششناسى محدّثان يا مكتبشناسى حديثى، مىبينيم كه اين دسته از آثار، بيشتر صبغه گزارشى دارند تا جنبه تحليلى. بر همين پايه، شايد چنين تصوّر شود كه انديشهشناسى حديثى، تنها مجموعهاى از گزارشهاى دستهبندى شده تاريخى است و براى ارزيابى و اعتبارسنجى احاديث، يعنى حوزه فقه الحديث، رهاوردى ندارد.
صاحبان اين ديدگاه، پژوهش در اين باره را كارى كماهمّيت مىدانند و پرداختن به آن را حدّاكثر نوعى «فضل» براى پژوهنده به شمار مىآورند؛ ولى بايد توجّه داشت كه اگر روششناسى حديثى، وظيفه و رسالت اصلى خود را آن گونه كه بايد، انجام دهد و گذشته را به روش درستى تحليل كند، خود به خود، پژوهشگر را به قضاوت نهايى در باره هر يك از مسائل مطرح شده و پرسشهاى رايج حديثى در روزگار ما خواهد رساند.
براى نمونهاى از اين ادّعا - كه نگارنده، خود بدان رسيده است - ، مىتوان به موضوع «احاديث ضعيف» اشاره كرد. يكى از پرسشهاى مهم حديثى در روزگار ما، چگونگى رويارو شدن با حديث ضعيف است؟ هر فقيه يا محدّثى كه در باره رجال، فقه الحديث يا ديگر موضوعات حديثى