۷ / ۲
توطئه يزيد براى كشتن امام عليه السلام در مكّه
۱۳۶۰.الملهوفـ به نقل از محمّد بن داوود قمى ، با سند خود، از امام صادق عليه السلام ـ: محمّد بن حنفيّه ، در همان شبى كه امام حسين عليه السلام در بامداد آن، آهنگ خارج شدن از مكّه را داشت، نزد او آمد و گفت: برادرم ! مردم كوفه ، كسانى اند كه نيرنگشان را در باره پدر و برادرت مى شناسى. بيم دارم كه حالِ تو ، همچون حال آنان باشد . پس در مكّه اقامت كن ؛ چرا كه تو ، گرامى ترينِ مردمان حرم و والاترينِ آنهايى.
امام فرمود : «اى برادر! بيم دارم كه يزيد ، در حرم به من ، شبيخون بزند و من ، كسى باشم كه با [ريخته شدن خون] او ، حرمت حرم، شكسته شود».
ابن حنفيّه به او گفت: اگر از آن مى ترسى، به يَمَن يا برخى از مناطق خشك برو ، كه در آن جا محفوظ ترى و كسى نمى تواند بر تو دست يابد.
امام فرمود : «در آنچه گفتى ، مى نگرم».
چون بامداد فرا رسيد، حسين عليه السلام كوچ كرد . خبر به محمّد بن حنفيّه رسيد . نزد او آمد و لگام شترش را كه بر آن ، سوار بود ، گرفت و گفت: اى برادر ! مگر به من وعده درنگ در درخواستم را ندادى؟
فرمود : «چرا».
گفت: پس چرا در رفتن ، شتاب مى كنى؟
فرمود: «پس از جدايى از تو، پيامبر صلى الله عليه و آله به خوابم آمد و فرمود: اى حسين ! بيرون برو كه خدا ، خواسته است تو را كشته ببيند ».
محمّد بن حنفيّه گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ» . تو كه اين چنين بيرون مى روى ، چرا اين زنان را با خود مى برى؟
به او فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: خدا ، خواسته است آنان را اسير ببيند » .
آن گاه با او خداحافظى كرد و رفت .