۶ / ۱۵
عمر بن عبد الرحمان ۱
۱۳۳۹.تاريخ الطبرىـ به نقل از عمر بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام مخزومى ۲ ـ: چون نامه هاى مردم عراق به حسين عليه السلام رسيد و او آماده سفر به عراق شد ، نزد او آمدم و در مكّه بر او وارد شدم. پس خدا را سپاس گفتم و ستايش كردم و آن گاه گفتم: امّا بعد ، ـ اى پسرعمو ـ براى كارى ، پيش تو آمده ام و مى خواهم از روى نيكخواهى ، آن را به تو يادآور شوم . اگر مرا خيرخواهِ خود مى دانى ، بگويم ؛ وگر نه از آنچه مى خواهم بگويم، خوددارى مى ورزم .
فرمود : «بگو . به خدا سوگند ، تو را بدعقيده و دوستدار كار زشت و امور ناپسند نمى پندارم» .
به وى گفتم: به من خبر رسيده كه تو آهنگ حركت به عراق دارى و من از رفتن تو ، نگرانم . تو به سرزمينى مى روى كه كارگزاران و فرمان روايانش در آن هستند و بيت المال، در كفشان است و مردم ، بردگان اين درهم و دينارند. بر تو بيمناكم كه آن كه به تو وعده يارى داده و آن كه تو را از مخالفانت بيشتر دوست مى دارد ، با تو بجنگند .
پس حسين عليه السلام فرمود : «پسرعمو! خدا به تو پاداش نيكو دهد! به خدا سوگند ، دانستم كه تو براى نيكخواهى آمده اى و از روى خِرد ، سخن مى گويى. هر چه سرنوشت باشد، همان مى شود ، چه رأى تو را به كار بندم و چه آن را وا بگذارم . پس تو نزد من ، ستوده ترين مشورت دهنده و نيكخواه ترين اندرزگويى» .
از نزد او باز گشتم و بر حارث بن خالد بن عاص بن هشام، وارد شدم . او از من پرسيد : آيا حسين را ديدى؟
به او گفتم: آرى.
گفت: به تو چه گفت؟ و تو به او چه گفتى ؟
گفتم : به او چنين و چنان گفتم و او هم ، چنين و چنان گفت .
گفت: به پروردگار مروه ، سوگند كه براى او خيرخواهى كرده اى . هان! سوگند به پروردگار كعبه ، رأى درست ، همين است، بپذيرد يا نپذيرد.
سپس شعرى بدين مضمون گفت :
چه بسا مشورت دهنده اى كه فريب مى دهد و نابود مى كند!و اى بسا بدخواهى كه خيرخواه شمرده مى شود!
1.عمر بن عبد الرحمان بن حارث قرشى مخزومى مدنى، از تابعيان است و برادرش ابو بكر بن عبد الرحمان ، يكى از فقهاى هفتگانه در مدينه بود . گفته اند : روز مرگ عمَر ، وى هم از دنيا رفت ؛ ولى درست آن است كه در روز مرگ عمَر ، به دنيا آمد . گفته اند : ابن زبير ، او را فرماندار كوفه كرد ؛ ولى مختار به او نيرنگ زد و او از اين كار ، انصراف داد. آن گاه با حَجّاج بود و در عراق از دنيا رفت . بر اين اساس ، در سنّ حدود هفتاد، از دنيا رفته است.
2.ميان سخنانى كه از وى نقل شده است و سخنانى كه از برادرش ابو بكر بن عبد الرحمان نقل گرديده، مشابهت وجود دارد و بعيد نيست كه ميان آنها، خَلطى صورت گرفته باشد (ر. ك : ج ۴ ص ۴۱۳ «ابو بكر بن عبد الرحمان»).