299
حديث اسلامي؛ خاستگاه‌ها و سير تطوّر

براي حمايت از روايات ساختگي بوده، آيا مي‏توان اين موضوع را به طور کلي دربار? تمام أسانيد خانوادگي پذيرفت؟ آيا نمي‏توان گفت إسنادهاي اصيل خانوادگي هم به‏وجود آمدند و بعدها الگويي براي ديگران شدند؟ علي‏الظاهر بهتر مي‌نمايد که اين‏گونه أسانيد را يک نوع اصيل از ارائه سند به‏شمار آوريم، گرچه اين را هم مي‏دانيم که مردم براي تأييد روايات احاديث جعلي، از اين نوع أسانيد تقليد کرده‏اند. بنابراين گرچه اصالت أسانيد خانوادگي را مي‏پذيريم، امّا همة آنها را به يک ارزش نمي‏دانيم.
شاخت بر اين نکته انگشت مي‌نهد که شافعي مالک را به کتمان عيوب در أسانيدش متهم مي‏سازد؛ ولي به نظر نمي‏رسد اعتراض شافعي به إسنادهاي خانوادگي باشد، چرا که زنجيرة نقل از شافعي از مالک از نافع از ابن‌عمر را سلسلة الذهب دانسته‏اند.
اکنون براي اين‏که نشان دهيم چگونه أسانيد مقدم در ميان محدّثان متأخّر حفظ شده‏اند، چند نمونه از أسانيد ابن‌اسحاق را با کتاب‏هاي بعد از خودش مقايسه مي‏کنيم.
(۱) ارائة يک إسناد واحد همراه با روايتي که الفاظش در کتاب‏هاي مختلف بسيار به‏هم نزديک‏اند. براي نمونه مي‏توان به حديث اعتراض عُمَر به دعاي پيامبر بر قبر ابن‌اُبي، (طبق نقل ابن‌هشام،۱ ج ۴، ص ۱۹۶ و بخاري، «جنائز»، ش ۸۵) اشاره کرد.
(۲) يک إسناد واحد که به نقل‏هاي مختلفي متصل شده است که در اصل يک بياناتي از يک روايتند، همراه با حذف و اضافات و الفاظي متفاوت؛ از قبيل روايات مشابهي که (ابن‌هشام، ج ۱، ص ۲۳۰ و احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، ص ۲۱۸) به إسنادي واحد دربار? علت سقوط شهاب‏ها آورده‏اند. تنها تفاوت در اين است که ابن‌هشام مي‏گويد روايت از ابن‌عباس از برخي انصار است، ولي احمد بن عباس را نخستين راوي مي‏داند.

1.. تمام نقل‏هاي من از ابن‌هشام مطابق با چاپ قاهره، ۱۹۳۶ است.


حديث اسلامي؛ خاستگاه‌ها و سير تطوّر
298

استنباط کرد. بدين سان بنا به دلايلي که گذشت، مي‏توان به سخن منسوب به ابن‌سيرين اعتماد کرد. صحت اين انتساب، نظريّة هوروويتس مبني بر ورود إسناد به آثار حديثي در ثلث آخر قرن اوّل را تأييد مي‏کند؛ چه اگر کاربرد آن زودتر از اين زمان بوده باشد، مي‏بايست در نوشته‏ها آشکار مي‏گشت.
در اينجا مناسب است نکاتي دربار? إسناد مالک از نافع از ابن‌عُمَر مطرح کنيم که مورد احترام فراوان محدّثان مسلمان است، امّا شاخت از دو جهت در آن تشکيک مي‏کند. او مي‏گويد مالک جوان‏تر از آن است که بي‏واسطه از نافع حديث شنيده باشد؛ حداکثر مي‏تواند کتابي حاوي روايات او را ديده باشد ولي به گونه‏اي حديث نقل مي‏کند که گويا از خود نافع شنيده است.۱ زمان تولد مالک را به طور قطع نمي‏دانيم، امّا ابن‌قيسراني با قاطعيت مي‏گويد که وي در سال ۹۳ به دنيا آمده است. بنابراين مالک در هنگام درگذشتِ نافع، ۲۴ ساله بوده است. حتي با فرض اين‏که چند سال ديرتر هم به دنيا آمده باشد، باز هم آن قدر بزرگ بوده که احاديث را از نافع بشنود. از اين رو، دليلي نداريم که بگوييم او فقط مي‏توانسته روايات را در شکل مکتوب دريافت کند. در أسانيد مُؤطَّأ غالباً از کلمه «عن» براي نشان دادن منبع استفاده مي‏شود و از اين رو نحوة دريافت روايات مشخص نيست. با اين همه، برخي مواقع مالک تصريح مي‏کند که او روايت خود را به طور شفاهي از نافع شنيده است. آيا بايد اين را نوعي تظاهر بدانيم؟ من ترجيح مي‏دهم که باور کنم چنين عباراتي حاکي از ملاقات واقعي مالک با نافع و سماع حديث از اوست.

دليل دومي که شاخت را به ترديد دربار? اين إسناد وامي‏دارد، خانوادگي بودن آن است. نافع مولاي ابن‏عمر بوده است.۲ معمول است که روايات منقول در ميان يک خانواده، با اعتبار زيادي پذيرفته مي‏شوند، ولي شاخت استدلال مي‏کند که اين ترفندي براي رواج احاديث جعلي بوده است و نمونه‏هايي براي اثبات آن عرضه مي‏کند. امّا اگر ـ آن‏چنان‏که از ظواهر امر برمي‏آيد ـ کاربرد إسنادهاي خانوادگي

1.. ص ۱۷۶ و بعد.

2.. ص ۱۷۷؛ نيز نک. ص ۱۷۰ و بعد.

  • نام منبع :
    حديث اسلامي؛ خاستگاه‌ها و سير تطوّر
    سایر پدیدآورندگان :
    مرتضي كريمي نيا
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4415
صفحه از 534
پرینت  ارسال به