همانگونه که ممکن است خداوند متعال معرفت را - بدون نظر و فکر- به برخی افاضه کند.
حال، با توجه به معنای یاد شده باید گفت که امامیه، اکتسابی بودن معارف را قبول نداشتند؛ یعنی معتقد بودند میان اراده کردن نظر و استدلال (مقدمات تحصیل معرفت) و حصول معرفت، رابطه سببیت و حتمیت در کار نیست. بر این اساس، بحث در مسئله معرفت در این بوده است که ابزار و مقدمات تحصیل معرفت و آگاهی، چه میزان در حصولِ معرفت نقش دارند؟ و چه رابطهای میان مقدمات معرفت و نتیجه معرفت وجود دارد؟ به بیان دیگر چه نسبتی میان فرآیند (مقدمات) معرفت و برآیند (نتیجه) معرفت هست؟
بجاست در همین جا بیان شود که امامیه در اینکه انسان در تحصیل مقدمات معرفت (فرآیند معرفت) اختیار دارد و میتواند آنها را کسب کند نهتنها مناقشهای نداشتند، بلکه به تبع روایات، کسب علم و معرفت را «فریضه» میدانستند:
۰.عَنْ أَبِی عَبْدِاللّه علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و اله: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلا إِنَّ اللّه یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ.۱
از اینرو، از نظرگاه امامیه و اصحاب ائمه علیهم السلام روایات طلب علم و نیز روایات مربوط به فکر و خِرَدورزی و امثال آن به مقدمات تحصیل و فرآیند معرفت مربوطاند و هیچ منافاتی با اضطراری بودن معرفت (در مرحله برآیند) ندارند. حاصل سخن آنکه امامیه معرفت به معنای فرآیند را اکتسابی و اختیاری میدانستند و در عین حال معرفت به معنای برآیند را اضطراری میدانستند.
اینک با توجه به اینکه در مباحث گذشته بیان شد که محل بحث امامیه در کل معارف از جهت معرفت به دست آمده از طریق فکر و نظر یا غیر آن اطلاق ندارد،