الف) در معرفة اللّه فطری، معرفت افزون بر آنکه صنع اللّه است (افاضه معرفت از جانب خداست)، تعبیر «علی اللّه البیان» آمده است، چون در خصوص معرفة اللّه، به دلیل ویژگی خاص موضوعِ معرفت (خداوند متعال)، برای انسان راهی غیر از بیان خود خداوند برای نیل به معرفت نیست، اما در موضوعات دیگر راههای رسیدن به معرفت (فرآیند معرفت) وجود دارد؛ هرچند برآیند معرفت صنع و فعل خداست، اما در مرحله فرآیند راههای مختلفی وجود دارد. از اینرو، در معرفة اللّه هم تعبیر «صنع اللّه» و هم تعبیر «علی اللّه البیان» داریم، اما در دیگر معارف تنها «صنع اللّه» است.
ب) در انسانها ابزار و ادات رسیدن به معرفة اللّه نیست؛ به جهت آنکه خداوند متعال والاتر از وهم و عقل انسانهاست و چون ابزار و ادات معرفة اللّه (یعنی ابزار تحصیل مقدمات معرفت) در اختیار انسان نیست، در واقع، استطاعت و امکان معرفت به آن در انسانها نیست.
ج) از آنجا که ابزار و استطاعت دسترسی به معرفة اللّه در انسان وجود ندارد، تکلیف به معرفة اللّه هم ساقط است. با این حال برای تحقق و حصول معرفة اللّه، خداوند اجر و ثواب تفضلی عنایت کرده است و برای عدم معرفت، عقابی در کار نیست. البته، پس از تحقق معرفة اللّه، یادگیری و تحصیل معرفت دین و شریعت واجب میشود که منافاتی با عدم تکلیف اولیه ندارد؛ زیرا تا زمانی که معرفة اللّه محقق نشود، هیچ تکلیفی نیست. از اینرو، تکلیف به معرفت پس از حصول معرفة اللّه منافاتی با اصل عدم تکلیف معرفة اللّه (تکلیف نخستین) ندارد.
د) اگر خداوند متعال معرفتش را در فطرت و سرشت انسانها نسرشته بود، هیچ انسانی نمیتوانست به معرفة اللّه دست یابد: «وَلَولا ذَلِکَ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلا مَنْ رَازِقُه»،۱ زیرا ابزار آن را در اختیار نداشت!