بدیهیات»اند.۱
«فطریات» در منطق، قضایایی هستند که قیاسهای آنها همراهشان است (قیاساتها معها)؛ یعنی با اینکه قضایایی نیستند که مانند اولیات به مجرد تصور طرفینِ قیاس مورد تصدیق قرار گیرند، حدّ وسطی که برای تصدیق قضیه فطری لازم است، همواره در ذهن حاضر است و نیازمند به نظر و کسب نیست؛ مانند اینکه گفته شود: عدد بیست، یکپنجمِ عدد صد است.۲ در حالیکه فطری در لسان متکلمان نخستین، یعنی معرفت و شناختی از خداوند که در عوالم پیشین رخ داده و در سرشت انسان نهادینه شده است.
در این تحقیق از معرفت فطری موهوبی که نوع خاصی از معرفت اضطراری به معنای غیراختیاری است با عنوان «معرفت اضطراری خاص» یاد میکنیم تا از «معرفت اضطراری عام» متمایز شود.
معرفت اکتسابی/ اختیاری
اصطلاح معرفت اکتسابی و اختیاری، در مقابل معرفت فطری، اضطراری و ضروری (به معنای غیراختیاری) کاربرد دارد؛ زیرا اگر معرفت ضروری به معنای حتمی و قطعی باشد، لاجرم، اختیاری و اکتسابی نیز خواهد بود و به بیان دیگر، میان معرفت ضروری و معرفت اختیاری (اکتسابی) تقابلی نخواهد بود.
به اعتقاد قائلان به معرفت اکتسابی، بخشی از معارف در انسان خود به خود حاصل نمیشود و صنع شخص دیگری در ما نیست، بلکه بر اساس اراده و اختیار آدمی و با بهکارگیری تعقل و اندیشهورزی حاصل میشود؛ در نتیجه، حصول