بنیادی «خردگرایی و اختیارگرایی» مراعات شود، به طوری که از منظر امامیه اضطراری بودن برآیندِ معرفت، هیچ منافاتی با اصل خِرَدورزی و تعقل در مرحله فرآیندِ معرفت ندارد؛ همانگونه که با اصل اختیار و آزادی اراده نیز منافاتی ندارد. بنابراین، در دستگاه معرفتی امامیه، گرچه حصول و تحقق معرفت، فعل و صنع خداوند و اصطلاحاً اضطراری است، ولی تعقل و خِرَدورزی همراه با اختیار انسان در مرحله تحصیل مقدمات معرفت، بیتأثیر در تحقق یا عدم تحقق معرفت از سوی خداوند نیست.
کلام امامیه پس از سپری کردن دوران تأسیس در سده نخست هجری و با توسعه نظریهپردازانه آن در سده دوم هجری در کوفه، دچار وقفه و رکودی شده بود که تا برآمدن شیخ مفید در بغداد، آن اعتبار پیشین را باز نیافت. البته، کلام امامیه در پایان سده سوم و با ظهور نوبختیان در بغداد، بار دیگر بهصورت محدود به صحنه بازگشت و با افت و خیزهایی تا دوران شیخ مفید ادامه یافت، اما همین فترت و رکود که نزدیک به یک سده به درازا کشید، سبب شد تا جریان کلامی کوفه که بر بنیادهای نصوص دینی به نظریهپردازی میپرداخت، دچار سستی شده و حرکت جدید کلامی امامیه در بغداد با فاصلهای بیشتر از درونمایههای وحیانی و همدلی افزونتر با ادبیات کلامی روز که در آن زمان غلبه با معتزله بود، به تبیین و دفاع از مدرسه اهلبیت علیهم السلام بپردازد.
در دوره رکود، هرچند شاهد حضور متکلمانی اندک در اینجا و آنجا هستیم، ولی پراکندگی و ناشناختگی آنان نشان میدهد که در این دوره هیچ مدرسه یا سنت کلامیای در امامیه وجود ندارد.
نکته مهم آن است که این دوره درست همزمان با عصری است که معتزلیان با برخورداری از موقعیت سیاسی و فرهنگی خود از زمان منصور عباسی تا مأمون و معتصم، توانستند دانش کلام را بر مذاق خویش تدوین کرده و بسط دهند. همین