ضروری بود، حضرت ابراهیم علیه السلام پس از انکار الوهیت ستارگان، ماه و خورشید، به استدلال احتیاجی نداشت، بلکه با آنان میبایست چنین صحبت میکرد: چگونه ستارگان را میپرستید، در حالی که بالضروره میدانید آنها حادثاند؟! در حالیکه حضرت ابراهیم پس از انکار خدایانشان، با استدلال با آنان احتجاج کرد.۱
شیخ طوسی درباره تقلید هم میگوید:
۰.راه تقلید اگر بدون استدلال و حجت باشد، عقلاً قبیح است و اگر از راه حجت و استدلال باشد، همان راه «نظر و استدلال» خواهد بود؛ بنابراین، تقلید بدونِ دلیل حتی اگر از موحّد هم باشد، ارزشمندتر از تقلیدکردنِ ملحد نخواهد بود.۲
وی با اشاره به شبهات معتقدان به ضروری بودن خداشناسی به اینکه اگر خداوند تنها از راه استدلال نظری و تفکر شناخته میشد، لازمهاش آن بود که ایمانِ بسیاری از عوام (و حتی برخی فقها، ادبا و نیز ایمان اکثر صحابه و تابعین)، ناصحیح و باطل باشد، چون از راه استدلال نظری به خداشناسی نرسیدهاند و در اینصورت تنها برخی از متکلمان و اهل استدلال، ایمان درست و صحیح باید داشته باشند، چنین پاسخ میگوید: این غلط فاحش و مغالطه است، زیرا منظور از استدلال و نظر، مناظره و محاجه نیست که متکلمان انجام میدهند، بلکه منظور وجوب نظر و فکر در ادله توحید، عدل و دیگر اصول اعتقادی است که در قرآن تنبّه به آن فراوان آمده و در بسیاری از موارد، به تفکر و نظر سفارش کرده است و اینکه مؤمن در درون خود با حجت و دلیل به اعتقادش رسیده باشد؛ در حالی که در کلامِ بسیاری از صحابه و تابعین و حتی مردمِ عوام، استدلالهایی برای اثبات توحید دیده میشود.۳