ب) جمهور امامیه در دو مدرسه کلامی کوفه و قم با ملاک غیراختیاری بودن، به معرفت اضطراری باور داشتند، این باور به تدریج در مدرسه کلامی بغداد دچار تحول شد و معیار معرفت اضطراری نزد آنان بینیازی از نظر و استدلال بود. سرانجام، در دوران شیخ مفید و سپس سید مرتضی و شیخ طوسی، معرفت اضطراری به صراحت انکار شد و تنها معرفت اکتسابی و عقلی مورد تأکید قرار گرفت.
معیار اصحاب حدیث نیز در اضطراری بودن معارف، إلجایی و غیراختیاری بودن معرفت بود. آنان بر همین مبنا، «معرفت» را صُنع و فعل خداوند به شمار میآوردند. در بین شیوخ معتزلی ابوهذیل علّاف معیار معرفت ضروری را همان غیراختیاری بودن معرفت میدانست و بر اساس همین معیار، اصل معرفة اللّه را ضروری میدانست، ولی دیگر علوم - حتی علوم به دست آمده از طریق حواس - را اختیاری و اکتسابی برمیشمرد، اما معیار معرفت اضطراری از منظر نظّام، بینیازی از نظر و فکر بود و از همینروی، تنها معارف حسی را ضروری خواند و دیگر معارف نظری را که به نوعی نیازمند نظر، فکر و استدلالاند، اکتسابی برشمرد.
بشربن معتمر نیز معیار اضطراری بودن معرفت را غیر ارادی و غیر اختیاری بودن آن دانست و با توجه به آن، همه معارف بشری را اکتسابی دانست. با همین معیار گروهی دیگر از معتزلیان موسوم به «اصحاب المعارف» همه معارف را اضطراری و غیراختیاری دانستند. معیار معرفت اضطراری بار دیگر در نسلهای متأخر معتزله به همان معیار بینیازی از استدلال و نظر بازگشت و بزرگانی چون ابوعلی و ابوهاشم جبّایی، ابوالقاسم کعبی و شاگردان آنان به جز «معارف به دست آمده از حواس» را اکتسابی و غیراضطراری دانستند.
ج) از جمله دلایل پذیرش معرفت اضطراری از سوی عالمان اسلامی، متون اسلامی (آیات و روایات) و مشکلاتی بود که در نظریه اکتسابی بودن معرفت وجود