227
معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی

اضطراری، یکی از اقوال مطرح درباره معرفة اللّه بوده و پیروانی نیز داشته است؛ برای مثال، برخی معرفت و شناخت خداوند را برای انبیاء و اولیاء اضطراری می‌دانستند، اما برای انسان‌های عادی معرفت خداوند را اکتسابی و نیازمند کسب از راه نظر و استدلال می‌دانستند.۱

پیداست که ملاک و معیار اضطراری بودن معرفت از منظر ابومحمد نوبختی، همان ملاک و معیار معرفت اضطراری معتزلیانی چون نظّام، ابوعلی جبّایی و ابوالقاسم کعبی است؛ یعنی ملاک اضطرار بودن معرفت، بی‌نیازی از نظر و استدلال است، نه معیار غیراختیاری و إلجایی بودن که اصحاب نخستین امامیه، اصحاب حدیث و برخی مشایخ معتزلی چون ابوهذیل علاف آن‌ را مدّ نظر داشتند.

اما این‌که چرا ابو محمد معتقد بوده تکلیف و امر به معرفة اللّه جایز نیست -‌ چه معرفت اکتسابی باشد و چه اضطراری - احتمالاً به این دلیل است که معتقد بود اگر معرفة اللّه اضطراری باشد (چنان‌که از دیدگاه او ممکن است برای برخی اضطراری حاصل شود یا در یک سطح از معرفت اضطراری باشد)، دیگر امر به آن معنا ندارد؛ چون معرفت حاصل است و اگر معرفة اللّه اکتسابی باشد، دو صورت دارد: یا همان‌گونه که گفته شد لایه‌ای از معرفت را اضطراری و لایه دیگر را اکتسابی می‌داند، در این صورت به جهت آن‌که اصل وجود خداوند متعال اضطراری است، امر به معرفت و وجوب نظر، بی‌معنا خواهد بود و یا آن‌که معرفة اللّه را برای گروهی از انسان‌ها اکتسابی می‌داند که در این صورت، او هم‌رأی با کسانی است که تکلیف به معرفة اللّه را جایز نمی‌دانند؛ با این استدلال که مکلّف در حال تکلیف، یا علم به مأمورٌ‌ به (معرفة اللّه) دارد و یا ندارد؛ اگر علم به آن نداشته باشد تکلیف و امر به آن تکلیفِ «ما لایطاق» است (با این استدلال که «التکلیف بما لایُعلم، تکلیفٌ بما

1.. نک: ابن‌صلاح شرفی، شرح الاساس الکبیر، ج۱، ص۱۸۹.


معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
226

یعنی سطحی از معرفت‌ را که معرفت اجمالی به اصل وجود حق‌تعالی - به‌عنوان صانع و خالق جهان - است، برای همه اضطراری می‌دانست، اما لایه عمیق‌تر از آن (معرفت به مراتب توحید) را اکتسابی و اختیاری می‌دانست و از آن‌جا که معرفت به اصل وجود صانع را اضطراری می‌دانست، به وجوب نظر معتقد نبود. با این احتمال، دیدگاه ابومحمد بسیار شبیه دیدگاه معتزلیاتی چون ناشی اکبر و تا اندازه‌ای دیدگاه ابوهذیل علّاف است.۱

ب) احتمال دوم آن‌که ابومحمد نوبختی، به رغم باور به اکتسابی بودن معرفة اللّه و لزوم اکتساب آن از راه فکر و نظر، تحقق معرفة اللّه از غیر طریق فکر و نظر را در برخی انسان‌ها و در برخی شرایط، جایز می‌دانسته است. یا این‌که معرفة اللّه را برای برخی ضروری و برای برخی دیگر غیرضروری و اکتسابی می‌دانست؛ یعنی برخلاف دیدگاهی که معرفة اللّه را برای همه انسان‌ها ضروری می‌دانست، ابومحمد قائل به تفصیل بوده و معتقد بود ممکن است معرفت خداوند برای برخی انسان‌ها و در برخی شرایط اضطراری و برای دیگران اکتسابی باشد، اما از آن‌جا که ابومحمد کتابی با عنوان النقض على أبی الهذیل فی المعرفة و در ردّ نظریه ابوهذیل علّاف داشته است،۲ می‌توان احتمال دوم را تقویت کرد؛ زیرا احتمال دوم در تضاد با دیدگاه ابوهذیل علّاف در نظریه معرفت ضروری است و گویا ابومحمد از مخالفان ابوهذیل در نظریه معرفت بوده است. ابوهذیل - همان‌گونه که در گفتار پنجم تبیین شد - بر آن بود که شناخت اصل خداوند ضروری است، اما دیگر معارف - چه معارف حسی و چه معارف غیرحسی (نظری) - اختیاری و اکتسابی‌اند.۳

ناگفته نماند که این انگاره که معرفة اللّه برای برخی اکتسابی است و برای برخی

1.. ناشی اکبر، مسائل الامامة، ص۲۵۱؛ بغدادی، اصول الایمان، ض۳۲.

2.. نجاشی، رجال، ص۶۳.

3.. بغدادی، اصول الایمان، ص۳۲.

  • نام منبع :
    معرفت اضطراری در قرون نخستین اسلامی
    سایر پدیدآورندگان :
    علی امیرخانی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 23669
صفحه از 285
پرینت  ارسال به