معرفت، وسوسهانگیز و تحریک برانگیز بوده است؛ چنانکه حسن بن علی بن فضّال، ابو محمد حجّال (متکلم بارز) و علی بن اسباط فطحی را به بحث و مناقشه پیرامون مسئله معرفت وا میداشته است.۱ پیداست که حتی در دوران فترت و رکود کلام شیعی نیز گاهی مناقشاتی در مسئله معرفت میان اصحاب صورت میگرفته است.
مهمترین علت ورود تفصیلی اصحاب امامیه در مدرسه کوفه به مسئله معرفت، وجود روایات پرشمار اهلبیت علیهم السلام درباره معرفت و معرفتشناسی بوده است و تأکید آنان بر اینکه معرفت صنع اللّه است و از قلمرو افعال انسان خارج است.۲ بر این اساس، متکلمان امامی افزون بر باور به اضطراری و غیراختیاری بودن معرفت، در سامانمند کردن و نظریهپردازیِ نظریه معرفت اضطراری کوشیدند. از اینرو، میتوان گفت نظریه معرفت اضطراری در میان اصحاب امامیه، در واقع، ایدهای اصیل و تولیدی خود آنان بوده است و به هیچروی امری عاریهای، وارداتی و واکنشی نبوده است.
اما چگونگی رویارویی اندیشوران امامی در طول تاریخِ تفکر شیعی با روایات اهلبیت علیهم السلام درباره مسئله «معرفت»، یکسان نبوده است. گروهی از آنان - مانند سید بن طاووس، استرآبادی، علامه مجلسی - با رویآورد حدیثی - کلامی به انبوه روایات امامیه نگریسته و به شرح و تبیین روایات پرداختهاند. گروهی دیگر از آنان با رویآوردِ کلامی و بر اساس مبانی کلامیِ پذیرفته شده در مدرسه کلامی بغداد و سپس در مدارس ری و حلّه به توجیه روایاتِ معرفت پرداختهاند و برخی دیگر - چون ملاصدرا، فیض کاشانی و ابوالحسن شعرانی - نیز با رویآورد فلسفی - حدیثی