1003
واقعه عاشورا(در منابع کهن)

پس حضرت فرمود: «به خدا كه نظر من نيز همان است!» و همچنان طى طريق كردند تا به حرّ و لشكرش رسيدند. پس حُر روى بدان حضرت كرد و گفت: من مأمورم به محض ديدارتان، شما را متوقّف كنم و تحت فشار قرار دهم و مانع حركتتان شوم.

امام فرمود: «در اين صورت بايد با تو بجنگم. پس برحذر باش كه با كشتن من به بدبختى بيفتى و مادرت به عزايت مويه كند!». حُر گفت: به خدا قسم كه اگر جز شما مردى از عرب در باره مادرم سخنى مى‏گفت، من نيز نام مادرش را مى‏بردم؛ ولى به خدا قسم كه من راهى جز اين ندارم كه نام مادر شما را به بهترين نوع ممكن بر زبان جارى سازم.

امام به حركت خود ادامه داد و حُر نيز به نوعى با ايشان طىّ طريق مى‏كرد كه هم مانع بازگشت آنان به مدينه شود و هم جلوى رفتن به كوفه را بگيرد، تا به مكانى به نام «اقساس مالك» رسيدند. در آن جا حُر با ارسال نامه‏اى به عبيد اللّه‏، او را از كمّ و كيف اوضاع، باخبر ساخت.

ابو مِخنَف از عُتْبة (يا: عقبة) بن سَمْعان نقل كرده گفت: پس از گذشتن از قصر ابن مقاتل و پيمودن ساعتى راه، خوابى سبك، حسين عليه‏السلام را گرفت و لحظه‏اى بعد بيدار شد و دو بار گفت: «إِنّا للّه‏ِ وَاِءنّا إِلَيْهِ راجِعُون» و «الْحَمْدُللّه‏ِ رَبِّ الْعالَمِين». در اين بين كه على بن الحسين عليه‏السلام سوار بر اسب بود، روى به پدر كرد و عرض كرد: «پدر جان ! فدايت شوم ! براى چه آيه استرجاع و حمد گفتى؟».

امام فرمود: «پسر جانم! در حالى كه لحظه‏اى به خواب رفته بودم، ديدم اسب‏سوارى در برابرم نمودار شد و گفت: اين جماعت همچنان راه پيمايند و مرگ نيز به دنبالشان رهسپار است! پس من متوجّه شدم كه او پيك مرگ ما بود».

على بن الحسين عليه‏السلام گفت: «اى پدر جان ! مباد كه خداوند، شما را با بدى مواحه سازد! مگر ما بر حق نيستيم؟».

فرمود: «آرى، قسم به آن كه بندگان به سويش بازگردند!». عرض كرد: «اى پدر! در اين حال، ديگر ما از مرگ باكى نداريم».

حضرت فرمود: «خداوند، بهترين پاداشى كه از طرف پدر به فرزند عطا مى‏فرمايد، به تو بدهد».

راوى گويد: عبيد اللّه‏ بن زياد ملعون، عمر بن سعد را به ولايت رى گماشته بود. پس چون خبر نزديك شدن حسين به كوفه را دريافت، به ابن سعد گفت: ابتدا به سوى حسين برو و او را بكش، سپس بازگرد و به رى برو. ابن سعد گفت: مرا از اين كار معاف دار، اى امير !

گفت: مانعى ندارد ! هم از اين كار و هم از ولايت رى، تو را معاف داشتم.


واقعه عاشورا(در منابع کهن)
1002

فمضوا لوجوههم، ولحقهم الحرّ بن يزيد في أصحابه، فقال للحسين: إنّي اُمرت أن اُنزلك في أيّ موضع لقيتك وأجعجع بك، ولا أتركك أن تزول من مكانك.

قال: إذاً اُقاتلك، فاحذر أن تشقى بقتلي، ثكلتك اُمّك!

فقال: أما واللّه‏ لو غيرك من العرب يقولها وهو على مثل الحال التي أنت عليها ما تركت ذكر اُمّه بالثكل أن أقوله كائناً من كان، ولكن واللّه‏ ما لي إلى ذكر اُمّك من ۱۱۲

سبيل إلاّ بأحسن ما يقدر عليه.

و أقبل يسير والحرّ يسايره ويمنعه من الرجوع من حيث جاء، ويمنع الحسين من دخول الكوفة، حتّى نزل بأقساس مالك، وكتب الحرّ إلى عبيد اللّه‏ يعلمه ذلك.

قال أبو مخنف: فحدّثني عبد الرحمن بن جندب، عن عتبة بن سمعان الكلبي، قال: لمّا ارتحلنا من قصر ابن مقاتل، وسرنا ساعة خفق رأس الحسين خفقة، ثمّ انتبه فأقبل يقول: إِنَّا لِلَّهِ، وإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ! والْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، مرّتين.

فأقبل إليه عليّ بن الحسين وهو على فرس فقال له: يا أبي جعلت فداك، مِمَّ استرجعت؟ وعَلام حمدت اللّه‏؟ قال الحسين: يا بنيّ، إنّه عرض لي فارس على فرس فقال: القوم يسيرون والمنايا تسري إليهم، فعلمت أنّها أنفسنا نعيت إلينا، فقال: يا أبتاه، لا أراك اللّه‏ سوءاً أبداً، أ لسنا على الحق؟

قال: بلى والذي يرجع إليه العباد. فقال: يا أبتِ، فإذاً لا نبالي.

قال: جزاك اللّه‏ خير ما جزى ولد عن والده.

قال: وكان عبيد اللّه‏ بن زياد (لعنه اللّه‏) قد ولّى عمر بن سعد الرّي، فلمّا بلغه الخبر وجّه إليه أن سر إلى الحسين أوّلاً فاقتله، فإذا قتلته رجعت ومضيت إلى الريّ، فقال له: أعفني أيّها الأمير.

قال: قد أعفيتك من ذلك، ومن الريّ.

  • نام منبع :
    واقعه عاشورا(در منابع کهن)
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران پژوهشکده علوم و معارف حدیث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 39209
صفحه از 1023
پرینت  ارسال به