مى گويند كه اين فرد ، انگيزه اى براى ادامه تغيير و يا رشد نخواهد داشت. در صورتى كه پذيرش خود ، آنچنان كه هستيم ، مانعى براى ادامه تلاش براى يادگيرى، رشد و اصلاح نيست. ما مى توانيم به سادگى ، خود را بپذيريم و اصلاحِ منشِ خود را ادامه دهيم و دانشمان را افزايش دهيم.
شايد مثال بچّه ها در مدرسه ابتدايى ، به ما كمك كند تا اين مطلب را بهتر درك كنيم. دانش آموزان كلاس هاى اوّل ، به خاطر اين كه هنوز به كلاسى بالاتر نرفته اند و از توانمندى بچه هاى كلاس هاى بالاتر ، آگاهى ندارند ، خود را طرد نمى كنند. آنها خود را آنچنان كه هستند، مى پذيرند و با خود و سطح كنونى دانش و توانايى خويش، خوش حال اند ؛ امّا نخواهند پذيرفت كه سال آينده ، در همين كلاس بمانند.
همچنين بايد گفت كه هيچ تعارضى بين پذيرش خود و احساس راحتى ، با توانايى هاى محدود كنونى و سطح پايين آگاهى و نيازمان به ادامه رشد، وجود ندارد . پذيرش و دوست داشتن خود ، در پايه يا رشد كنونى و همزمان، افزايش يادگيرى، رشد و اصلاح خود ، يك چيز طبيعى و بديهى است. رشد ، يك نياز غريزى طبيعى است. يادگيرى ، خوشى به همراه مى آورد ، البته وقتى كه طبيعى باشد ، نه از روى ترس مطرود شدن و شكست خوردن.
امّا انگيزه هاى ديگرى نيز براى عمل و رشد وجود دارد و آنها عشق و نياز به خلاّقيت اند . همان طور كه ما به استراحت و خوردن نياز داريم ، به عشق و خلاّقيت نيز نيازمنديم . اينها نيازهاى اصلى هستند، حتى اگر بالاتر از مقياس سلسله مراتب نيازها باشند.
بنا بر اين ، حتّى اگر ما خودطردى يا ناخشنودى از خود را هم به عنوان نيروى محرّكه، نداشته باشيم ، هميشه عشق و خلاّقيت را به عنوان نيروهاى محرّك رشد، خلاقيت و توليد خواهيم داشت.