ديدگاه قوىتر نزد من، سخنى است كه در النهاية آورده است؛ زيرا اين ديدگاه ميان احاديث متعارض، سازش مىدهد.
و اندكى پس از آن مىافزايد:
بنا بر اين، احاديث به اين معنا حمل مىشوند تا بدين سان از ناسازگارى، رهايى يابند و به همه آنها، بدون كنار نهادن دستهاى، عمل شده باشد.۱
دو. رجوع به مُرجّحات
آن گاه كه نتوان وجه جمعى ميان روايات متعارض به دست داد، كه به گونهاى به هر دو دسته عمل شده باشد، بايد بررسى كرد كه آيا يكى از آنها بر ديگرى ترجيح دارد يا خير؟ نويسنده كتاب ابن إدريس الحلّى، چند «مرجّح» را از نگاه او برشمرده است كه در زير بدانها اشاره مىكنيم:
- تأييد دلايل
آن گاه كه دليل علمآور و قطعىترى از مضمون روايات يك دسته از دو سوى تعارض، پشتيبانى كند، آن دسته را بر ديگرى بايد برترى داد. توجّه داشته باشيم كه مقصود ابن ادريس از دلايل در اين جا دلايل چهارگانه فقهى: «قرآن كريم، سنّت متواتر، اجماع شيعه و دليل عقلى» است. بارى! وى در جايى نوشته است:
آن گاه كه قرآن و دلايل يكى از دو روايت را، پشتيبانى كنند، عمل به همان واجب است و بايد روايت ديگر را كنار نهاد؛ زيرا از برهان، بى بهره است.۲
- موافقت داشتن روايت با اصول مذهب
آن گاه كه از ميان دو سوى تعارض، يك دسته با اصول مذهب هماهنگ باشد، به نظر ابن ادريس، آن دسته را بايد بر ديگرى برترى داد. امّا منظور وى از «اصول مذهب» چيست؟ نويسنده كتاب ابن إدريس الحلّى، در كاوشى شايان تقدير و با بررسى نمونههاى كاربرد تركيب «اصول مذهب» و ديگر تركيبات نزديك بدان، و نيز با توجّه به پيشينه آن در نگاشتههاى پيش از ابن ادريس، به اين نتيجه رسيده است كه خواست ابن ادريس از اين واژه، قواعد و گزارههايى كلّى در گستره فقه و دانشهايى است كه به گونهاى با آن پيوند دارند؛ مانند اصول فقه، لغت، كلام و... .
ويژگى اين قواعد و گزارهها، آن است كه ميان همه يا بيشتر فقيهان امامى، پذيرفته شده و مسلّم است.۳
اگر اين تعريف را بپذيريم، آن گاه اصول مذهب، تنها در فقه كاربرد ندارد؛ بلكه همه يا بيشتر دانشهاى اسلامى، اين شايستگى را دارند كه اصول پذيرفته شده به وسيله دانشوران شيعه، در آنها وجود داشته باشد.۴
به هر روى، موافقت يك يا چند روايت با اصول مذهب، به معناى هماهنگى و سازگارى روحى آن با جهتگيرىهاى كلّى فقه يا كلام و... است، بسته به اين كه اصول مذهب را براى حلّ تعارض در چه گسترهاى به كار گيريم. پس شايد گزافه نباشد اگر چونان گمانهاى بگوييم كه هماهنگى روايت با اصول مذهب، چيزى نزديك به موافقت آن با روح آموزههاى اسلامى است كه برخى دانشوران معاصر، آن را يكى از شرطهاى حجّيت خبر واحد و محكى براى نقد احاديثْ شناساندهاند.۵
كوتاه سخن اين كه ابن ادريس در السرائر، بارها روايتى را از آن رو كه با اصول مذهبْ هماهنگ است، بر ديگر روايات برترى داده است.۶
1.السرائر، ج ۲، ص ۹۳.
2.همان، ج ۱، ص ۱۱۰ - ۱۱۱.
3.ابن إدريس الحلّى، ص ۳۶۹.
4.همانجا.
5.قاعدة لا ضرر ولا ضرار، ص ۲۱۳؛ الرافد فى علم الاُصول، ص ۱۱ - ۱۲.
6.از آن جا كه نمونههاى اين كاركرد، بسيار فراوان است، در اين جا تنها به آوردن نشانى آنها در پاورقى بسنده مىكنيم براى آگاهى از برخى نمونهها، ر.ك: السرائر، ج ۱، ص ۲۸۴ و ۵۶۱ . نيز به نمونههاى فراز آمده در ابن إدريس الحلّى، ص ۳۵۴ به بعد .