متواتر، تحليل و ارزيابى كنيم و اگر گمانه دوم را بپذيريم، اين گونه روايات، به گستره روايتهاى بند «ب» - كه از آن سخن خواهيم گفت - در مىآيند.
دو. روايات هماهنگ با دلايل معتبر و علمآور
دسته ديگرى از روايات در السرائر به چشم مىخورند كه گر چه به خودى خود، خبر واحد به شمار مىآيند؛ ولى از آن جا كه دليلى معتبر (مانند آيهاى از قرآن يا اخبار متواتر يا اجماع شيعيان) آن را پشتيبانى مىكند مىتوان بدان چنگ زد.
براى نمونه، در جايى كه روايتى، ديدگاه ابن ادريس را تأييد مىكند و روايتى ديگر با آن ناسازگار است، از آن جا كه ابن ادريس، ديدگاه خود را به دليلى علمآور، مانند اصل برائت عقلى۱ مستند مىداند، در باره اين دو روايت مىگويد:
والذى ينبغى أن يعمل عليه من الخبرين ما عضده الدليل لا بمجرّد الخبر لأنّا قد بَيَّنّا أن العمل بأخبار الآحاد لا يجوز عندنا.۲
در حقيقت، در اين گونه نمونهها، ابن ادريس به دليل علمآور عمل كرده است و روايت يا خبر واحد، تنها نشانهاى بر درستى ديدگاه وى بوده است.۳
سه. روايات مستفيض
يكى از پژوهشگران، در باره شيوه برخورد ابن ادريس با روايات مستفيض، آورده است:
از برخى عبارات ابن ادريس، برداشت مىشود كه وى به حجيّت رواياتى كه نقل آنها به اندازه استفاضه برسد، باور داشته است.۴
وى براى اثبات اين ادّعا، سخنى از ابن ادريس را گواه آورده است . ابن ادريس، در جايى در باره «جواز اقامه حد بر بردگان در روزگار غيبت» ، اين گونه استدلال كرده است:
لِما ورد فى العبد من الأخبار واستفاض به النقل بين الخاصّ والعامّ.۵اگر منظور وى، آن بوده است كه ابن ادريس، احاديث مستفيض را با تعريفى كه از سده دهم به بعد در شيعه رواج يافت، مىپذيرفته است، اين سخن نادرست است؛ زيرا چنين تعريفى از مستفيض، در روزگار ابن ادريس و در گستره شيعيان، هرگز شناخته شده نبوده و به كار نمىرفته است.۶ آن گاه، روايت مستفيض با تعريفى كه بعدها از آن فراز آوردهاند، باز در شمارِ خبر واحد خواهد بود كه از نگاه ابن ادريس، حجيّت ندارند. بنا بر اين، واژه «استفاض» در سخن ابن ادريس، به همان معناى واژگانى آن و به معناى «مشهور شد» و «شناخته شد»، به كار رفته است. بر اين اساس، گزافه نيست اگر بگوييم خواست وى آن بوده كه با اين واژه، تواتر اين روايات يا اجماع همگان بر درستى مضمون آنها را برساند. لذا اين عبارت ابن ادريس، به معناى وجود دسته سومى از روايات، در عرض دو دسته پيشگفته نيست.۷
1.مفاد اين اصل عقلى آن است كه هيچ تكليف شرعى بر عهده انسان نيست تا زمانى كه از راه دليلى معتبر، خلاف آن ثابت شود (ر. ك: ذكرى الشيعة ، ج ۱، ص ۵۲ ؛ كفاية الأصول، ص ۳۳۸).
2.السرائر، ج ۱، ص ۳۴۲.
3.براى نمونهاى ديگر، ر.ك: السرائر، ج ۲، ص ۲۰۰.
4.ابن إدريس الحلّى، ص ۲۴۱.
5.السرائر، ج ۲، ص ۲۴.
6.شهيد ثانى، روايت مستفيض را اين گونه شناسانده است: روايتى است كه راويان آن در هر طبقه، از سه تن يا بنا به گفته برخى، از دو تن، فزونتر باشند (الرعاية، ص ۶۹).
7.ابن ادريس ، همچنين برخى روايات را اين گونه توصيف مىكند : «الأخبار المتظاهرة والمشهورة» (السرائر ، ج ۱، ص ۲۴۰ و ۱۰۹) و يا آورده: «بذلك تظاهرت الآثار عن الأئمّة الأطهار عليهم السلام» (همان، ج ۱، ص ۲۳۴). چنان مىنمايد كه آنچه در بالا در باره روايات مستفيض آمد، در باره اين گونه تعبيرات نيز درست باشد.