درآمدى براى سه فصل
پس از آشنايى با فضاى علمى، فرهنگى و اجتماعى حلّه، اكنون گاه آن است كه با دقّت به انديشههاى حديثى دانشوران آن، نگاهى بيفكنيم. اين آشنايى، از چند رو بايسته و براى دستيابى به هدفى كه اين نوشتار در پى آن است، ضرورى است:
الف - انديشههاى حديثى بسيارى از اين دانشوران تا كنون در پرده ابهام مانده است و تلاشى درخور براى شناسايى، ارزيابى و نقد آنها صورت نگرفته است. از آنچه در باره انديشههاى حديثى برخى از اين بزرگان خواهيم آورد، در مىيابيد كه برخى از آنان، به راستى در رشته تخصّصى خود در دانش حديث، در ميان دانشوران روزگار خود، شناخته شده و برجسته بودهاند؛ ولى با اين حال، حقّ آنان تاكنون، ادا نشده است.
ب - آشنايى گسترده با انديشههاى همه اين دانشوران، به ما كمك مىكند تا روند دگرگونىها در انديشه حديثپژوهان شيعه از سده ششم تا سده نهم را بهتر دريابيم و سپس به سنجش آن با ديدگاههاى دانشوران پيش از اين دوره و پس از آن بپردازيم. از نگاه ما، همين نكته، ابعادى ناگفته و ناپيدا از تاريخ حديث شيعه را هويدا مىسازد و چنان كه خواهيد ديد، حتّى مىتواند در نگاه كنونى ما به حديث، دانشهاى آن و چگونگى ارزيابى آن، اثرى ژرف بر جاى بگذارد.
ج - بدون شناخت تفصيلى انديشههاى دانشوران حلّه، اظهار نظر در باره جريانهاى حديثى فعّال در حلّه، تعامل آنها با يكديگر و اثرپذيرى هر جريان حديثى از مكتبهاى پيشين و اثرگذارى آن بر مكتبهاى پسين، همهجانبه و دقيق نخواهد بود. اكنون در اين سه فصل، بر پايه نگاشتههايى كه از آنان به دست ما رسيده است، انديشههاى دانشوران حلّه را به بررسى مىنشينيم:
انديشههاى حديثى ابن ادريس حلّى (۵۴۳ - ۵۹۸ق)
ابن ادريس حلّى، كهنترين دانشور حلّى است كه از او، نگاشتهاى - كه از قضا بسيار نيز مهم