كوتاه سخن، آن كه دانشوران اين دو شهر، هميشه با يكديگر داد و ستد علمى داشتهاند يا دستِ كم، امكان اين ارتباط دوسويه براى آنان، فراهم بوده است . از اين رو، اين گونه نبوده است كه دانشورى الزاماً تنها در حلّه يا بغداد، فعّاليت كند و به شهرهاى ديگر، آمد و شد نداشته باشد.
مهاجرت دانشوران از بغداد - اگر بتوان آن را پذيرفت و اثبات كرد - حدّ اكثر نقش پيش برنده داشته و سبب و گسترش و رونق مكتب فقهى - حديثى حلّه شده است و هرگز، عامل بنيانگذار و به تعبيرى علّت موجبه نبوده است.
در اظهار نظرى ديگر، برخى بر آن رفتهاند كه ابن ادريس، در تأسيس مركز و حوزه حديثى حلّه، نقش داشته است.۱
اين سخن نيز با چنين اطلاقى درست نيست و اساساً چه لزومى دارد كه براى برجسته ساختن شخصيت يك دانشمند، هميشه به دنبال آن باشيم كه وى را پديدآورنده يا بنيانگذار يك روش يا تفكّر يا مركز، معرّفى كنيم؟ چنين رويكردى، علاوه بر آن كه از نظر تاريخى خدشهپذير است، از نظر روش درست بحث علمى نيز نكته پسنديدهاى به شمار نمىآيد.
و - حلّه، در روايات
شايد اين عنوان در نگاه نخست، شگفتآور بنمايد؛ چه از شهر حلّه در روزگار امامان، اثرى نبوده است تا از آن در احاديث، سخن به ميان آيد؛ ولى علّامه مجلسى در بحار الأنوار، روايتى را به نقل