آن گزارش نموده است - مىنويسد:
و هو مشتمل على أدعية كاملة بليغة غريبة يُشرق من كلٍّ منها نورُ الإعجاز و الإفهام وكلّ فقرة من فقراتها شاهدُ عدلٍ على صدورها عن أئمّة الأنام [ عليهم السلام ] .۱
البته پيش از اين نيز ديدگاه برخى بزرگان را در باره اين مناجات آورديم.
د - باور به اين توهّم، در واقع به معناى ناديده گرفتن صلاحيت سيّد و ويژگىهاى علمى - اخلاقى اوست؛ زيرا معناى حقيقى اين ديدگاه، آن است كه سيّد ابن طاووس، بدون ارزيابى وثاقت و استوارى مصدر روايت، تنها به صرف آن كه نام يكى از عالمان در كنار آن آمده و مضامين آن به اهل بيت عليهم السلام منسوب شده بود، از آن روايت كرده و آن را حديث اهل بيت عليهم السلام معرّفى نموده است! اين گونه ارزيابى، در تضادّ آشكار با روش حديثى وى و دقّت و احتياطهاى علمى و اخلاقى اوست كه پيش از اين به گستردگى از آن ياد كرديم.
بنا بر آنچه آمد، نبايد همه ميراث حديثى سيّد ابن طاووس را با همه ارجمندى و گستردگى، تنها از آن رو كه برخى دعاهاى آن با ذوق و سليقه شخصى بعضى افراد هماهنگ نيست، به اثرپذيرى از انديشههاى باطنى يا صوفيانه، متّهم ساخت، بدون آن كه دليلى روشن و استوار بر آن اقامه شود.
ه - همچنين بايد به اين نكته، ژرف نگريست كه سيّد، به اقتضاى شخصيت اخلاقى و معنوى خود، روش خاصّى در نگارش و شرح احاديث و بيان معارف اخلاقى دارد كه شايد در ميان ديگر دانشوران حلّى، همانندى نداشته باشد. اين روش خاص، در مواردى ممكن است به عبارات عارفانه، نزديك شده باشد كه اين نيز امرى طبيعى است؛ ولى اين به معناى پيروى سيّد از انديشههاى باطنىگرايانه نيست. در روزگارِ ما نيز اگر فقيهى در مقام بيانِ مطالب اخلاقى و معرفتى باشد، شايد شيوه بيان و اصطلاحات به كار گرفته توسّط او با آن زمان كه آهنگِ شرح حديثى فقهى دارد، متفاوت باشد؛ ولى تنها به مجرّد اين تشابه، آيا بايد وى را پيرو انديشههاى صوفيانه بدانيم؟! انديشههاى باطنى اسماعيليان، مبتنى برآموزهها و اصطلاحات ويژهاى است۲ كه هيچ يك از آنها