داشت كه رسالت نخستين الملهوف، گزارش تاريخ است، نه تحليل و نقد آن . از اين رو، در چنين كتابى - هر اندازه معتبر باشد - شايد اين گونه گزارشهاى اندك را بتوان يافت.
- ديدگاه سيّد در باره آيه ياد شده نيز آنچه برداشت كردهاند، نيست. عبارت سيّد در اين باره، چنين است:
و لعلّ بعض من لا يعرف حقائق شرف السعادة بالشهادة يعتقد أنّ اللَّه لا يَتَعَبّد بمثل هذه الحالة؛ أ ما سمع فى القرآن الصادق المقال أنّه تَعَبَّد قوماً بقتل أنفسهم فقال... ؟ .۱
دقّت در مفهوم «تعبّد»، ديدگاه سيّد را روشن مىكند. تعبّد در اين جا بدين معناست كه خداوند، وظيفهاى را بر بندهاى قرار دهد و او، آن را دستور مولاى خويش بداند و بدون چون و چرا بپذيرد. حال آيا وظيفه امام حسين عليه السلام در آن روزگار، چيزى جز قيام و شهادتطلبى بوده است؟ شاهد مثال سيّد از آيه، تنها اين بخش است كه خداوند، گاه «قتل نفس» ۲ را دستورى الهى مقرّر فرموده است و اين نكته نيز از آيه، برداشت مىشود. به ديگر سخن، اساساً عبارت سيّد، ناظر به آن قسمت از آيه كه از مجازات بنىاسرائيل سخن مىگويد، نيست تا اين توهّم پديد آيد كه: «مگر امام عليه السلام گناهى كرده بود؟!» و در نتيجه، اين خدشه ايشان وارد باشد كه: «پس چگونه اين آيه را براى امام حسين عليه السلام سَرور دينداران و خداپرستان، آورده است؟!».۳
البته بايد اذعان كرد كه سيّد، مىتوانست آيات ديگرى از قرآن را كه بر اين مراد وى دلالت بسيار روشنترى داشتند، جزو مستندات خود بياورد.
اين قلم، اگر چه آهنگ دفاع يكسويه از سيّد ابن طاووس و روش تاريخنگارىاش و نيز گزارشهاى تاريخى او را ندارد - و در بخش انديشهشناسى سيّد، برخى نادرستىها را در گزارشها يا روش سيّد، پيش ديد نهاده و بر او خُرده گرفته است - ولى نمىتواند بسيارى از خُردهگيرىهاى نويسنده ياد شده را بپذيرد.۴
1.الملهوف، ص ۱۰۰.
2.البته به معناى جانفشانى در راه آرمان الهى و نه يك كشته شدن بى هدف.
3.معرفى و نقد منابع عاشورا، ص ۲۲۶.
4.براى پرهيز از طولانى شدن بيشتر سخن، در اينجا تنها به برخى از خُردهگيرىهاى ياد شده و پاسخ آنها اشارت مىكنيم: براى نمونه، نويسنده در همين كتاب (ص ۲۲۳) بيان گزارشى با عبارت «رُوِىَ» را نشان دهنده آن دانسته است كه سيّد به مطالب مشهور ميان قصّهگويان، اعتماد كرده است، حال آن كه هرگز چنين نيست و توجيه آن، پيش از اين گذشت. همچنين در باره نامهاى كه سيّد از امام صادق عليه السلام گزارش كرده است، نوشته است: «اين نامه در منابع قبل از الملهوف، وجود ندارد» (ص ۲۱۶)، حال آن كه سيّد اين نامه را از كتاب الرسائل كلينى كه در اختيار او بوده، گزارش مىكند (الملهوف، ص ۱۲۹) و همين كه نويسنده اين كتاب، شيخ كلينى است، قرينهاى بر اعتبار گزارش تواند بود، نيز نزول گروههايى از فرشتگان و جنّيان براى يارى امام عليه السلام را رد كردهاند (معرفى و نقد منابع عاشورا، ص ۲۱۳ - ۲۱۴) و آوردهاند كه اين روايت، تنها در نور العين اسفراينى و دلائل الإمامةى طبرى آمده است و متن آن را نيز يادآور تحليل عقيدتى مفوّضه از قيام امام عليه السلام مىدانند، در حالى كه سيّد، اين روايت را از كتاب مولد النبىّ و مولد الأوصياء عليهم السلام نوشته شيخ مفيد، گزارش مىكند و روشن است كه شيخ مفيد، از هيچ رو اين روايت را - كه سند آن به امام صادق عليه السلام مىرسد - بيانگر ديدگاههاى مفوّضه نمىدانسته است . گفتنى است كه ايشان، بارها با داستانى قلمداد كردن گزارش الملهوف - كه از نگاه ايشان به معناى گرد آوردن سخنان و قصّههاى رايج ميان قصّهخوانان در كتابى تاريخى و به نام تاريخ است - بر آن تاختهاند، حال آن كه اگر هر دانشور ديگرى تا اين اندازه از قصّهخوانان اثر پذيرفته باشد، عالم نصگرايى چون سيّد با در اختيار داشتن آن كتابخانه سترگ، نه نيازى به اين كار داشته است و نه اين با روش علمى وى سازگار مىنمايد. همچنين دانستنى است كه برخى از پژوهشگران ژرفنگر در موضوع قيام امام حسين عليه السلام - كه از قضا در باره تحريفهاى قيام عاشورا نيز حسّاسيت بسيار دارند - الملهوف را از جمله منابع معتبر تاريخ عاشورا دانستهاند (تحريفشناسى عاشورا و تاريخ امام حسين عليه السلام ، ص ۲۷۱). يكى از دلايل آن كه سخن را در اين بخش گسترانديم، داورى نه چندان منصفانه نويسنده ياد شده در باره الملهوف است تا آن جا كه مىنويسد: «... بسيارى از مطالب اين كتاب، به طور جدّى قابل ترديد است. به هر حال لهوف، از منابعى است كه بيشترين قصّهپردازىِ غير واقعى در باره عاشورا را در خود جاى داده» (معرفى و نقد منابع عاشورا، ص ۲۳۶).