است.۱ بنا بر اين، محقّق در المعتبر، نه آنچه را كه در معارج پذيرفته بود، در همه جا به كار بسته است و نه به طور كامل، همه آنها را به كنار نهاده است. و البته ريشه اين دوگانگى، همان چند نكته است كه پيش از اين در باره روش برخورد علّامه نيز گفته آمد: جايگزينىِ «عدالت مصطلح فقهى» به جاى «وثاقت در نقل»؛ بهكارگيرى ملاكهاى فقهى براى ارزيابى راويان؛ و فاصلهگيرى ارزيابىهاى رجالى از واقعيتهاى ملموس تاريخ حديث شيعه.
در راستاى آنچه آمد، ادّعاى ديگر اخباريان نيز كه محقّق حلّى را در موضوع چگونگى عمل به خبر واحد با ابن ادريس، همسخن و همروش دانستهاند۲ و يا آن كه محقّق را با سيّد مرتضى در اينباره همداستان شمردهاند، يكسر نارواست.۳
سه. سيّد احمد بن طاووس
ميرزاى نورى در باره وى نوشته است:
و هو رحمه اللَّه أوّل من نظر فى الرجال و تعرّض لكلمات أربابها فى الجرح و التعديل وما فيها من التعارض وكيفيّة الجمع فى بعضها وردّ بعضها و قبول الآخرين فى بعضها وفتح هذا الباب لمن تلاه من الأصحاب.۴
سخن محدّث نورى، استوار است. پيش از سيّد، كسى از دانشورانِ پس از شيخ طوسى را نمىشناسيم كه به بررسى و ارزيابى و نقد و جمعبندى ديدگاه رجاليان شيعه تا سده پنجم پرداخته باشد و روشنترين دليل اين سخن، تصريح خود سيّد بر اين مطلب است.۵
نكته ديگرى كه غالباً در باره سيّد از آن سخن مىگويند، نسبت دادن تقسيم چهارگانه حديث به اوست. نخستين كسى كه اين تقسيمبندى را به سيّد نسبت داده، نويسنده منتقى الجمان است،۶ و به
1.براى نمونه، ر. ك: مجله علوم الحديث، سال هفتم، شماره ۱۴، «رجال المحقّق الحلّى»، رضا الاُستادى، ص ۲۴۱، ۲۴۴، ۲۴۷ - ۲۴۸ (در باره احمد بن الحسن بن على بن فضّال، سكونى، على بن ابى حمزة بطائنى و عمّار بن موسى ساباطى).
2.الفوائد المدنيّة، ص ۱۴۵.
3.پس از اين، به هنگام ارزيابى ديدگاه برخى معاصران در باره نگاه محقّق به خبر واحد، اين موضوع را بيشتر پىخواهيم گرفت.
4.خاتمة المستدرك، ج ۲، ص ۴۳۷.
5.التحرير الطاووسى، ص ۵: «وما أعرف أنّ أحداً سبقنى إلى هذا على مرّ الدهر و سالف العصر».
6.منتقى الجمان، ج ۱، ص ۱۴.