نمود سوم
پس از خلاصة الأقوال، ابن داوود نيز در الرجال خود، راهى همانند علّامه حلّى پوييد. وى در پايان كتاب رجالى خود - كه آن را پس از سال ۶۹۳ق، نگاشته است - ،۱ بخشى را «التنبيهات» نامگذارى كرده و در نهمين تنبيه، چنين نوشته است:
و منها أنّ كلاًّ من الشيخ أبى جعفر محمّد بن الحسن الطوسى و الشيخ الصدوق أبى جعفر محمّد بن بابويه، روى عن رجال لم يلقهم لكنّه بينه و بينهم رجالٌ فمنهم الثقات المستقيمون مذهباً فذاك السند صحيح و منهم الموثّقون مع فساد مذهبهم فذاك عنده قوىّ و منهم المجروحون فذاك السند ضعيف.۲
وى گر چه در اين جا از حديث «حسن» يادى نكرده است؛ ولى به گاه ارزيابى سندهاى شيخ طوسى و شيخ صدوق، سند آنها تا برخى از نويسندگان كتابها را «حسن» دانسته است. براى نمونه، وى سند شيخ طوسى تا حسن بن محبوب را «حسن» خوانده است و مىدانيم كه رجاليان، همه راويان اين سند، جز ابراهيم بن هاشم را صراحتاً توثيق كردهاند. ابن داوود، نام ابراهيم را در بخش نخست الرجال خود، آورده است و از اين رويكرد، بر مىآيد كه وى را ممدوح مىدانسته است. بنا بر اين، مىتوان دلآسوده بود كه وى، واژه «حسن» را در همان معناى اصطلاحىاى كه منظور علّامه بوده، به كار برده است.
ارزيابى گزارشها
بارى! آنچه گذشت، كهنترين گزارشها از بخشبندى چهار گانه حديث است كه نگارنده، بدان دست يافته است؛ ولى اكنون جاى آن است كه بپرسيم: «چه چيز، علّامه و ابن داوود را وا داشت كه بدين شيوه، روى آورند؟».
از نگاه اين بنده، براى تحليل چرايى پيدايش تقسيم چهارگانه حديث، قطعاً بايد به پديده مهمّى كه با روى كار آمدن مكتب حديثى حلّه در گستره حديث و رجال شيعه به ظهور پيوست، توجّه كرد و آن اين كه رجال و حديث، از روزگار محقّق حلّى به بعد، اندك اندك به خدمت فقه در آمد و اين روند، از روزگار ابن داوود و علّامه، شتاب بيشترى گرفت؛ آنان كه در اين روزگار، كتاب رجالى