بررسى اين نقد
گفتگو در باره تقسيمبندى چهارگانه متأخّران و نقد آن، و نيز دليلهايى كه اصوليان در پشتيبانى از آن و نادرستى خردهگيرىهاى اخباريان در كتابهاى خود آوردهاند، بىشك، مجالى بسيار گستردهتر از اين وجيزه مىطلبد. برخى پژوهشگران معاصر، روند تاريخى نقدها و دفاعهاى مربوط به اين موضوع را به تفصيل بر رسيدهاند.۱
از اين رو، در اين جا تنها از زاويه موضوع اين نوشتار، به بحث مىنشينيم. حقيقت، آن است كه برپايه آنچه در فصلهاى پيشين خوانديم، نه همه اشكالات اخباريان بر اين تقسيم، پذيرفتنى است و نه همه آنچه اصوليان در دفاع از آن بر قلم راندهاند، با واقعيتهاى مكتب حديثى حلّه، سازگار است.
اشكال نخست نقد اخباريان
اين سخن اخباريان كه اين تقسيم از تراوشات انديشه سنّى است، ديدگاهى است يكسر ناروا؛ زيرا نخستين نمودهاى گرايش به ارزيابى سندى محض، در نگاشتههاى محقّق حلّى و سيّد احمد ابن طاووس، ديده مىشود و اين دو تن، گر چه با فقه سنّى آشنا بودهاند؛ امّا آميختگى آنان با حوزه اصول اهل تسنّن (بر پايه نگاشتههاى موجود)، تا آن اندازه نبوده است كه همان تقسيمبندى سنّيان در باره احاديث را با ويرايش و نگارشى جديد و حكّ و اصلاح، در حوزه شيعى اجرا كنند، بويژه آن كه در زندگانى اين دو تن، اشاره قابل توجّهى از ارتباط آنان با فقيهان يا اصوليان سنّى معاصر خود ديده نمىشود تا توجيهى براى اين اثرپذيرى باشد. از قضا محقّق حلّى اگر چه در معارج الاُصول از ديدگاههاى دانشوران سنّى بهره جسته است؛ ولى آن گاه كه به موضوع «شروط لازم براى راوى و روايت» مىرسد - كه بيش از هر بحث اصولى ديگرى با اين تقسيمبندى مناسبت دارد - عدّة الاُصول شيخ طوسى رحمه اللّه را محور سخن و گفتگو قرار مىدهد و بر پايه و در حاشيه آن، به تأييد يا رد يا تقييد ديدگاههاى شيخ مىپردازد.۲
صبغه بحث وى در اين بخش، يكسر شيعى است و تقريباً نام هيچ دانشور سنّىاى در آن نيامده