شيخ حسن جلاير، به بغداد يورش آورند و حكومتى را در عراق، بنيان نهند. ۱ وى جز حلّه، بر ديگر مناطق عراق، چيره گشت و فرمانروايى خود را تا مناطق بسيارى در ايران، گستراند. در آن زمان در حلّه، يكى از علويان به نام «شريف احمد»، زمام كار را به دست گرفته بود. شيخ حسن، چند بار سپاهيانى براى سركوبى وى، گسيل داشت؛ ولى هر بار ناكام ماند تا سرانجام، در حدود سال ۷۴۰ق، در روزگار فخر المحقّقين كه پس از پدرش، زعامت دينى شيعيان را بر عهده گرفته و به دور از كشاكشهاى دنياخواهان به نگارش و تدريس مشغول بود - ، توانست شريف احمد را شكست دهد و بر حلّه، چيره شود. با اين همه، گزارشى در دست است كه نشان مىدهد اندكى پس از علّامه حلّى (م۷۲۶ق)، اوضاع فرهنگى - اجتماعى حلّه، ساليانى چند، و البته نه براى مدّت طولانى، براى فخر المحقّقين، مساعد نبوده است تا آن جا كه وى، ناچار شد حلّه را ترك كند و راهى ايران شود. به همين جهت، وى به هنگام بازنويسى كتاب الألفين علّامه حلّى به سال ۷۲۶ق، در منطقه آذربايجان بوده است.۲
او به گاه بازنويسى كتاب ياد شده، پدرش را در خواب ديده بود و از بدعهدى ايّام و رنج دورى از ديار و آوارگى در غربت، نزد او شِكوه كرده بود.۳
با ظهور تيمور لنگ و لشكركشى وى در سال ۷۸۹ق، به عراق، كار بر احمد، فرزند سلطان اويس - كه بر شهرهاى عراق تسلّط يافته بود - دشوار گشت. شهرهاى بزرگ عراق و از جمله حلّه در اين روزگار، چند بار ميان گماشتگان تيمور و سلطان احمد، دست به دست شد.۴
با مرگ تيمور به سال ۸۰۷ق، سلطان احمد، فرصتى يافت تا بار ديگر، انديشه چيرگى بر عراق را در سر بپرورانَد. وى ابتدا در حلّه، قدرتى به هم رساند و سپس بغداد را به تصرّف در آورد.۵
شهر حلّه در دهههاى نخست سده نهم هجرى، از نظر سياسى بسيار آشفته و ميدان درگيرى بقاياى خاندان جلاير با قراقويونلوها بود كه تلاش مىكردند حكومت خود را از شمال غرب ايران تا مناطق مركزى عراق بگسترانند. در برخى از اين درگيرىها، شهر حلّه ماهها به محاصره درآمده