امّا چنان كه گفتيم اين روش را بيش از هر چيز بر اصول و فقه پى نهاده بودند و از اين رو، برجستگىهاى مكتب سيّد على ابن طاووس در آن، بسيار كمرنگ بود. سخن يكى از پژوهشگران روزگار ما استوار مىنمايد كه گفته است:
از اين پس با چيرگى مكتب رجالى ابن طاووس، محقّق حلّى و شاگردانشان - كه مىتوان آن را «مكتب رجالى حلّه» خواند - ... احوال رجال (توثيق و تضعيف)، مبناى ردّ و قبول حديث، واقع گشت. كار به ظاهر آسان گرديد و همه روايات و طرق، شكلى منظّم به خود گرفت؛ امّا فوايد كتابشناسانه بسيارى ناخودآگاه مغفول ماند و اين نگرش تا به امروز بر جامعه حديثى فقهى ما سايه افكنده است.۱
آرى! اگر مكتب حديثى سيّد على ابن طاووس نيز همگام با مكتب حديثى محقّق حلّى، سامان مىيافت و آنچنان كه شايسته بود، آن را ارج مىگزاردند، اكنون كار ارزيابى حديث به گونهاى ديگر انجام مىگرفت، آن سان كه به سند و متن هر دو در كنار هم درنگرند و جاى هيچ يك را به ديگرى ندهند.
***
آنچه آورديم برخى از مهمترين ويژگىهاى حديثپژوهى در جريان فقهمحور بوده است. اگر اين انديشهها را در ميان دانشوران پس از علّامه حلّى رديابى كنيم، به اين نتيجه مىرسيم كه جريان فقه محور، بيشترين اثرگذارى را بر مكتب حديثى جبلعامل، نهاده است. اين اثرگذارى با ورود شهيد اوّل رحمه اللّه به حلّه آغاز مىگردد.
شهيد، نخستين دانشور برجسته جبلعامل است كه به درس فخر المحقّقين در مىآيد و با واسطه او با انديشههاى فقهى و حديثى علّامه حلّى آشنا مىگردد و اين آشنايى، روز به روز، بيشتر مىگردد. او پس از بازگشت به جبلعامل، در حقيقت انديشههاى حديثى علّامه حلّى را با پردازشى نوين در قالب «مكتب حديثى جبل عامل» مىگستراند. گواه اين سخن، آن است كه