تضعيف، به بىاعتبارى روايت و ضعف راوى آن حكم كردهاند. ديدگاه علّامه حلّى در باره «محمّد بن اُورمة»، يكى از اين نمونههاست با وجود آن كه نجاشى و ابن غضائرى، او را از اتّهام غلو، مبرّا مىشمُرَند؛ ولى علّامه، باز به جهت اتّهام بستن قميان به وى و غالى دانستن وى در بخش دوم كتاب خود و در ميان راويان ضعيف از او ياد مىكند، بدون آن كه توضيح دهد كه اساساً اتهام غلوّ، بر چه مبنايى استوار بوده است؟۱
علّامه در باره «حسين بن يزيد نوفلى» نيز نزديك به همين روش را در پيش گرفته است و تنها به جهت آن كه قميان گفتهاند وى در اواخر عمر به غلو گراييد، از پذيرش روايات وى، خوددارى كرده است، در حالى كه نجاشى تصريح مىكند كه روايتى از او كه نشانگر غلو، باشد نديده است.۲
روشن است كه اگر تضعيفهاى راويان در مكتب حلّه، تحليل و ارزيابى مىشد و بويژه مفهوم غلو - كه يكى از پركاربردترين عوامل تضعيف راويان است - از نگاه پيشينيان، درست شناسايى مىگشت، آن گاه براى اين دانشوران ثابت مىشد كه چنين اتّهامى به هيچ وجه نشانه دروغگويى يا اباحهگرى يا وجود فساد حقيقى مذهب راوى نبوده است و در نتيجه نبايد دستاويزى براى تضعيف راوى بهشمار آيد.۳
- بنيانگذارى ديدگاه «توقّف» در ارزيابى شخصيت حديثى راويان و روايتهاى آنان
از روزگار سيّد احمد ابن طاووس، گونهاى از ارزيابى در باره شخصيت حديثى راوى بنيان نهاده شد كه آن را مىتوان پديده توقّف ناميد. اين پديده، در دو بُعد جلوهگر مىشود:
توقّف در شخصيت حديثى راويان: در اين حالت رجالى حلّى، سخنان رجاليان كهن را در باره راويانى كه هم ستايش و هم نكوهش شدهاند، آورده است و سپس به بررسى اين گفتهها پرداخته