و روايتهاى معتبر، تعارض رخ مىنمود، علّامه به گونهاى كه به هر دو بتوان عمل كرد، ميان آنها جمع مىكرد.۱
۴. نگاهى فراگير به روش علّامه در برابر احاديث ضعيف
بر پايه آنچه گذشت مىتوان گفت كه گر چه علّامه، روايتهاى فراوانى را از آن رو كه يك راوى فطحى يا واقفى - گرچه ثقه باشد - يا ضعيف در سند آن به چشم مىخورد، كنار نهاده است، با اين حال، در كنار آن، بارها و بارها به روايت ضعيفى كه نشانههاى پيش گفته را داشت، عمل كرده است. با اين همه، نوعى دوگانگى و ناهمگونى در تعامل علّامه با روايتهاى راويان ضعيفْ قابل مشاهده است. براى نمونه، گاهى براى اثبات يك روايت، بر جنبه راستگويى يك راوىِ فاسد العقيده تأكيد مىكند و گاه براى ردّ يك روايت از همان راوى، وى را ضعيف مىشمرَد و جنبه فاسد مذهب بودن وى را - كه از نگاه ايشان ضعيف بودن راوى را سبب مىشود - پُر رنگ مىنماياند؛ در حالى كه در كتاب رجالى خود، آن راوى را در جمعبندى نهايى، ضعيف بهشمار آورده كه مقتضاى آن، اين است كه صرف وثاقت او از نگاه علّامه، ديگر نبايد ارزشى داشته باشد و در ارزش فقهى روايت راوى، تأثيرى بگذارد ۲!۳