راويانى ياد كرده كه روايتهايشان را مىپذيرفته است و در بخش دوم، راويانى كه روايتهايشان را به كنار مىنهاد. وى خود در پيشگفتار كتابش مىنگارد:
و لم نُطل الكتاب بذكر جميع الرواة بل اقتصرنا على قسمين منهم و هم الذين أعتمد على روايتهم و الذين أتوقّف عن العمل بنقلهم إمّا لضعفه أو لاختلاف الجماعة فى توثيقه و ضعفه أو لكونه مجهولاً عندى... .۱
ولى بايد اعتراف نمود كه روش علّامه در اين دو بخش، يكسر هماهنگ و همگون نيست و در برخى موارد، از معيار و ملاك هر بخش - كه بر اساس آن، راوى در آن قسمت جاى مىگيرد - تخلّف كرده است. براى نمونه، وى على بن الحسن بن الفضّال، راوى شناخته شده فطحى را با آن كه فاسد المذهب بوده، در بخش نخست آورده است،۲ از آن رو كه شيخ طوسى و نجاشى، به راستگويى و درستكردارى و بزرگوارى وى گواهى دادهاند؛ امّا نام احمد برادر وى را در بخش دوم گزارش كرده است و از پس آن مىنويسد: «كان فطحيّاً غير أنّه ثقة فى الحديث ... و أنا أتوقّف فى روايته»؛۳ با آن كه حال رجالىِ هر دو از نظر فساد مذهب و وثاقت در نقل، يكسان است.
ب - در گستره اصول فقه
علّامه در نگاشته اصولى خود مبادئ الوصول إلى علم الاُصول، در جستار خبر واحد، عدالت را از بايستههاى راوى مىداند و از همينرو، روايت فاسق را نمىپذيرد.۴روشن است كه از ديد ايشان، فساد مذهب نيز شاخهاى از فسق به شمار مىآمد و از اين جا و بر پايه اين نگاه اصولى، قاعدتاً بايد روايت هر فاسد المذهبى به كنار نهاده شود. وى همچنين روايت مرسل را نيز يكسر غير حجّت مىداند و بر آن است كه اين گونه روايات شرايط حجّيت خبر واحد را ندارند. وى هيچ روايت مرسلى را از اين گزاره، جدا نمىكند. ۵