فلأنّ مع عدم الوقوف على الطاعن والمخالف له يتيقّن أنّه حقّ لاستحالة تمالى الأصحاب على القول الباطل و خفاء الحقّ بينهم... .۱
بنا بر اين، در جمع بندى نهايى از ديدگاه وى، مىتوان گفت: پذيرش روايت ضعيف تا آن جا بود كه دليلى استوارتر، آن را كنار نزند يا روايتى صحيح يا ظاهر آيهاى يا اصلى از اصول عمليّه، آن را پشتيبانى كند؛ ولى آن گاه كه دليلى محكمتر از آن روايت ضعيف به ميدان مىآمد و آيهاى يا روايتى نيز آن حديث ضعيف را تأئيد نمىكرد، وى آن را كنار مىنهاد و از پذيرش آن تن مىزد.
چهار. حسن بن يوسف بن مطهّر الحلّى (علّامه حلّى) (۶۴۸ - ۷۲۶ق)
بىشك، علّامه حلّى در روزگار خود، برجستهترين دانشور شيعى بوده است. پدر علّامه به شهادت محقّق حلّى، آگاهترين دانشور حلّى در دانش كلام و اصول فقه بوده است.۲ از اين رو، ظاهراً علّامه نخستين بار نزد پدر خود با اين دانشها آشنا گشته است. نيز محقّق حلّى، استاد ديگر وى بوده است كه فقه و اصول و برخى دانشهاى ديگر را نزد او آموخته است.۳ علّامه، همچنين از درس خواجه نصير الدين طوسى نيز بهره گرفته و الهيات الشفاء ابن سينا و التذكرة فى الهيئة خواجه نصيرالدين را نزد او فرا گرفته است.۴
از عباراتى كه علّامه در باره خواجه نصير آورده، روشن مىشود كه خواجه، دست كم از نظر روحى بر علّامه، فراوان اثر نهاده است. علّامه در باره وى مىنويسد:
اين شيخ، برترينِ مردمان روزگار خود در دانشهاى عقلى و نقلى بود... . وى در زمينه اخلاقى، بزرگوارترين كسى است كه ما ديدهايم.۵
يحيى بن سعيد و ابن ميثم بحرانى، نويسنده شرح نهج البلاغة را نيز از استادان وى شمردهاند. سيّد على ابن طاووس و سيّد احمد نيز از استادان وى بودهاند. البته به نظر مىآيد كه استفاده علّامه از سيّد على، بيشتر در حدّ اجازه گرفتن نگاشتههاى پيشينيان بوده است؛ ولى شاگردى او