آرام پىريزى شد. از اين رو، واژه صحيح يا حسن را نيز بيشتر - و البتّه نه منحصراً - با توجّه به وثاقت راويان حديث در باره آن به كار مىبردند. اين نكتهاى است بس شايان درنگ و درايت كه پس از اين، در باره آن بيشتر سخن خواهيم گفت.
در گستره كاربرد واژه ضعيف نيز، نگاه فاضل آبى، بيشتر به سند بوده است و تقريباً در همه نمونهها، صرف نظر از برخى استثنائات جزئى و قابل توجيه، روايتى را كه راوىاى ضعيف در سند آن باشد، ضعيف مىناميد. چنان كه ديديم، وى گاه حتّى روايت راوى فاسد المذهب ثقه را نيز ضعيف خوانده است و اين نيز خود، گواهى ديگر بر اين نكته است كه كاربرد اين واژه با آنچه از سده هشتم تا امروز فراگير شده، متفاوت است. به ديگر سخن، حديثى كه وى آن را ضعيف مىناميد، احاديث ضعيف و دست كم، بخشى از احاديث موثّق از نگاه پسينيان را در بر مىگرفت.
و - نگاهى به آنچه گذشت
از همه آنچه گذشت، مىتوان بدين نكته ره يافت كه فاضل آبى، حديث ضعيف (= حديثى كه يك راوى آن ضعيف باشد)۱ را يكسر، بىارزش نمىدانست و در مواردى، از آن سود مىجست. وى در عبارتى كوتاه و گويا، رويكرد خود به روايات را اين گونه بر مىنمايد:
والحقّ التزام الروايات إن كانت معدومة المعارض مؤيّدة بالنظر أو عليها عمل الأصحاب أو بعضهم مع عدم المخالف و مع التعارض يُعمل بالأصحّ سنداً.۲
بر پايه اين سخن، آن گاه كه عمل اصحاب، از روايتى ضعيف، پشتيبانى مىكرد، آن روايت، شايسته پذيرش بود.
اگر در يك جستار فقهى، تنها يك روايت ضعيف ديده مىشد و دليلى استوارتر كه آن را كنار نهد، فرا چنگ نمىآمد، باز آن روايت ضعيف را مىپذيرفت. به گمان بسيار، استدلال وى در اين جا مانند استادش محقّق حلّى است كه مىگفت: