افزوديم كه در برخى نمونهها با اين كه حديثى شيعى با خبرى از اهل سنّت هماهنگ بوده است، امّا حديث شيعى از نگاه محقّق، مخدوش بوده و حجيّت نداشته است، وى از پذيرش روايت اهل سنّت نيز خوددارى مىكند.۱ در جاى ديگر نيز تفرّد يك سنّى را در نقل روايت، سبب بىاعتبارى آن مىداند.۲
دو. قرائن عدم اعتبار روايت
محقّق، بر پايه برخى معيارها به ارزيابى روايت مىپردازد و حجّيت برخى از آنها را نمىپذيرد. اين معيارها را مىتوان اين گونه برشمرد:
- عدم اعتبار روايت ضعيفى كه مؤيّدى ندارد
اگر روايت ضعيفى از هيچ يك از قرائن ياد شده در بخش پيشين كه مىتوانست راه را براى حجيّت آن هموار سازد، بهرهاى نداشت، از نگاه محقّق حلّى، نمىتوان آن را معتبر دانست. از همين روست كه وى، متفرّدات راويان ضعيف را به كنارى مىنهد،۳ بويژه آن گاه كه متن روايت به شكل مضطرب نقل شده باشد۴ يا با روايت معتبر ديگرى در تعارض باشد۵و يا با «أصل»، ناسازگار باشد.۶ البته بيفزايم كه اين ملاك، روايتهاى حوزه آداب و مستحبّات را در بر نمىگيرد و محقّق در آن حوزه به روايتهاى متفرّد ضعيفان، عمل مىكرده است.
- عدم وجود روايت در كتابهاى حديثى شناخته شده
يكى از نشانههاى بىاعتبارى روايت از نگاه محقّق، روايت نشدن آن در كتابهاى حديثى مشهور و در دسترس شيعيان است. براى نمونه، وى در باره روايت «إذا بلغ الماءُ كرّاً لم يحمل خبثاً» و استدلال بدان مىنويسد:
والجواب دفع الخبر فإنّا لم نُرَوَّهُ مُسْنَداً والذى رواه مرسلاً المرتضى - رضى اللَّه عنه - والشيخ