دارند تا علمآور باشند، به خودى خود، خبرهايى واحدند.
همچنين بايد متذكّر شد كه جز قرينه سوم و پنجم، ديگر قرائن، تنها مضمون خبر را اثبات مىكنند؛ ولى اين كه آيا حقيقتاً آن روايت از معصوم عليه السلام صادر شده است يا نه، از گستره دلالت قطعى اين قرائن، خارج است. شيخ طوسى رحمه اللّه نيز در عدّة الاُصول، به برخى از اين قرائن اشاره فرموده و سپس يادآور شده است:
فهذه القرائن كلّها تدلّ على صحّة متضمّن أخبار الآحاد و لا يدلّ على صحتها أنفسها۱ لِما بيّنّا من جواز أن تكون الأخبار مصنوعة و إن وافقت هذه الأدلّة.۲
گو اين كه در سخن محقّق حلّى، به اين نكته مهم، اشارهاى نشده است.
دسته دوم
روايتهاى اين دسته برپايه برخى نشانهها كه محقّق بيان مىكند، باطل به شمار مىآيند.۳
دسته سوم
امّا گستردهترين دسته از روايات، احاديث اين دستهاند. خبرهاى واحدى كه صحّت يا بطلان آنها يقينى نيست. محقّق حلّى، در اين حوزه، دو رويكرد در پيش گرفته است: در يك بخش، برخى روايات را بر پايه نشانههايى، معتبر دانسته است و در بخش ديگر، روايتهايى را باز برپايه برخى قرائن و دلايل، بىاعتبار مىخواند. در زير به هر دو دسته اين قرائن، نگاهى مىافكنيم:
يك. قرائن اعتبار بخشى به روايتها
- اعتبار حديث صحيح
برپايه آنچه تاكنون از روش محقّق حلّى دانستيم، ترديدى بر جاى نمىماند كه محقّق، حديثى را كه صحيح مىخوانَد،۴ معتبر مىداند و بر پايه آن، فتوا مىدهد. امّا بايد در اين جا گوشزد كرد كه از نگاه محقّق، ملاك و دليل اصلى عمل به روايت ثقه، عمل اصحاب است.۵
1.به گواهى دنباله سخن شيخ طوسى، مراد از «صحّتها أنفسها»، صدور روايت از معصوم عليه السلام است.
2.عدّة الاُصول، ج ۱، ص ۱۴۵.
3.براى برخى از اين گونه روايات و نشانههاى بطلان آنها، ر. ك: المسلك فى اُصول الدين، ص ۲۵۵.
4.پيش از اين گفتيم كه معمولاً در سند چنين احاديثى، تنها راويان امامى و ثقه ديده مىشوند.
5.المعتبر، ج ۱، ص ۹۴.