169
اندیشه شناسی محدّثان حلّه

ج. سيّد ابن طاووس و روايات حوزه مناقب‏

سيّد، در دو نگاشته از نگاشته‏هاى خود، به اثبات فضائل اهل بيت عليهم السلام و جانشينى آنان پس از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله پرداخته است. از اين رو، جاى اين پرسش است كه وى در برخورد با روايات اين حوزه، به چه نكته‏هايى توجّه داشته است؟ آنچه را از جستجو در دو كتاب بناء المقالة الفاطمية و عين العبرة يافته‏ايم، پيش ديد مى‏نهيم تا ابعاد نگاه سيّد در اين حوزه، بيش از


اندیشه شناسی محدّثان حلّه
168

جمع كرده است.۱
۲. در جايى در باره روايتى كه در سند آن «نوفلى» و «سكونى» ديده مى‏شوند،۲ گفته است:
لو عملنا برواية البرقى‏۳ كان قريباً.۴
از اين جا مى‏توان دانست كه از نگاه وى، روايت ضعيف، هميشه متروك نيست؛ بلكه در شرايطى مى‏توان بدان چنگ زد؛ امّا اين كه در چه شرايطى، از اين گزارش چيزى در اين باره برداشت نمى‏شود.۵
۳. سيّد، در نمونه‏اى روايتى از جميل بن درّاج را بر دو روايت از اسحاق بن عمّار - كه وى او را فَطَحى مى‏داند - ۶ ترجيح داده‏۷ و آن را «اصح» دانسته است.۸
۴. سيّد، در باره سند دو حديث،۹ توقّف كرده است.۱۰ به نظر مى‏آيد علّت توقّف سيّد، آن است كه در سند يكى از اين دو حديث، «ابراهيم بن نعيم» و «عباد بن كثير» جاى دارند و در سند ديگر، اسماعيل بن خراش، كه رجاليان در باره هيچ‏يك از اين سه تن، توثيقى به دست نداده‏اند.۱۱۵ . سيّد، در باره حديثى كه مى‏گويد امام در باره اختلاف دو نفر در گواهى دادن به شُرب خمر كسى، حكم كرد،۱۲ توقّف كرده است.۱۳ظاهراً علّت اين توقّف نيز - چنان كه شهيد ثانى يادآور شده است - ضعف سند آن به جهت وجود چند راوى ضعيف است.۱۴
امّا دانستنى است كه شهيد اوّل و شهيد ثانى، تصريح كرده‏اند كه اصحاب، به مضمون آن روايت، عمل نموده‏اند و كسى در اين باره، مخالفت آشكارى ابراز نكرده است. اگر چنين باشد، شايد بتوان احتمال داد كه از نگاه سيّد، عمل اصحاب، جبران كننده ضعف سند نبوده است.۱۵
۶. بر پايه گزارش شهيد ثانى، سيّد به حجّيت «مراسيل ابن ابى عمير» باور، نداشته است و اين ادّعا را كه روايت‏هاى مرسل وى، همچون احاديث مسند ديگران است (چرا كه وى جز از ثقه نقل نمى‏كند)، نمى‏پذيرفته است.۱۶
بر پايه آنچه گذشت، مى‏توان گفت: سيّد بدانچه در رجال پذيرفته است، در فقه نيز عمل مى‏كرده است. حتّى اگر بگوييم وى، گه‏گاه به روايت ضعيف نيز استناد كرده است، باز هم چيزى ناهماهنگ با پيش‏فرض‏هاى رجالى وى، ديده نمى‏شود؛ زيرا روشن است كه در اين صورت، روايت ضعيف به شكل مستقل، نقشى ندارد و تكيه اصلى، در حقيقت، بر قرائن پشتيبان آن است. در كوتاه سخن، هر گونه اشكال سندى، از نگاه سيّد، بى‏اعتبارى حديث را در پى خواهد داشت.

1.كشف الرموز، ج ۱، ص ۴۵۹؛ غاية المراد، ج ۲، ص ۹۷.

2.التهذيب، ج ۷، ص ۵۳ . نوفلى از سوى قميان، به غلوّ متهم شده است (رجال النجاشى، ص ۳۸، ش ۷۷) و سكونى را نيز به عامى بودن مى‏شناخته‏اند (عدّة الاُصول، ج ۱، ص ۱۴۹) كه هر دو عامل، ضعف روايت را از نگاه سيّد در پى داشته است.

3.اين حديث را برقى، از نوفلى روايت كرده است.

4.كشف الرموز، ج ۱، ص ۴۶۳.

5.اگر جمله كوتاهى كه فاضل آبى، پس از اين عبارت نقل كرده است، سخن سيّد باشد و هم چنين اگر عبارت «كأنّه يُحمل...» در آغاز آن جمله تصحيف شده «لأنّه يُحمل» باشد - كه البته چندان دور نمى‏نمايد - ، آن گاه مى‏توان گفت اگر روايت ضعيف را كه با روايتى ديگر يا دليلى فقهى ناسازگار افتاده است بتوان به گونه‏اى تأويل كرد - كه آن ناسازگارى از ميان برود - ، آن گاه عمل به آن، بى‏راه نيست.

6.تحرير الطاووسى، ص ۴۰.

7.براى مشاهده اين سه روايت، ر. ك: التهذيب، ج ۸، ص ۶۲.

8.كشف الرموز، ج ۲، ص ۲۰۸.

9.براى مشاهده اين دو سند ر. ك: التهذيب، ج ۸، ص ۱۸۴، ح ۲ و ج ۶، ص ۲۸۲، ح ۱۸۱.

10.غاية المراد، ج ۳، ص ۳۱۳.

11.از نگاه آيةاللَّه خويى، كسى به نام اسماعيل بن خراش در روايات وجود ندارد؛ بلكه اين عنوان، به شكل اسماعيل، عن خراش صحيح است (معجم رجال الحديث، ج ۴، ص ۱۱). در اين حالت، باز هم همان حكم را بايد جارى كرد؛ زيرا در باره راوى‏اى به نام خراش نيز در كتاب‏هاى رجالى، هيچ توثيقى نرسيده است.

12.الكافى، ج ۷، ص ۴۰۱.

13.غاية المراد، ج ۴، ص ۲۴۰.

14.مسالك الأفهام، ج ۱۴، ص ۴۶۷.

15.قرينه ديگرى كه از اين برداشت پشتيبانى مى‏كند، سخن شهيد ثانى در باره ديدگاه ديگرى از سيّد است (ر. ك: شرح اللمعة، ج ۶، ص ۲۶۲).

16.الرعاية، ص ۱۳۸.

  • نام منبع :
    اندیشه شناسی محدّثان حلّه
    سایر پدیدآورندگان :
    امین حسین پوری
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7055
صفحه از 375
پرینت  ارسال به