ممدوح بودن وى است. اين جمله، بر پايه تعريف متأخّران از «مدح»، چندان استوار نمىآيد؛ زيرا وثاقت، از نگاه آنان، مرتبهاى بالاتر از مدح است، نه اين كه نشانه و دليل آن باشد.۱ بنا بر اين، مراد سيّد از اصطلاح «مدح»، بايد چيزى جز تعريف متأخّران باشد.۲
بارى! نتيجهاى كه از دو نكته «الف» و «ب» بايد گرفت، آن است كه حديث از نگاه سيّد، تقسيمبندى دوگانهاى دارد: يا صحيح است يا ضعيف؛ امّا كسانى كه متأخّران آنها را ممدوح (نه ثقه) مىدانند، از نگاه سيّد، ثقهاند و حديث آنها صحيح خواهد بود و فاسد المذهبهايى كه ثقه باشند، از نگاه وى، ضعيف دانسته مىشوند و حديث آنان، ضعيف شمرده مىشود.
ب. ملاكهاى ارزيابى روايت از نگاه سيّد
آنچه گذشت، نمايى از نگاه رجالى سيّد بود بر پايه تنها نگاشته او كه انديشههاى وى را مىنماياند. امّا بنگريم كه سيّد در گستره فقه (يعنى حوزهاى كه بايد انديشههاى رجالى به مرحله اثرگذارى برسد) با روايات، چگونه برخورد مىكند و بر پايه چه ملاك يا ملاكهايى به ارزيابى آنها مىنشيند.
با دريغ، بايد گفت: براى پاسخ به اين پرسش، مستندات ما بسيار اندك است. هيچيك از نگاشتههاى فقهى مهم سيّد، به دست ما نرسيده است. همه آنچه در حوزه فقه از سيّد در دست داريم، ديدگاههايى است كه فاضل آبى در كشف الرموز و شهيد اوّل، در برخى نگاشتههاى خود، از سيّد احمد گزارش كردهاند كه شمار آنها نيز بسيار اندك است. به هر روى، تلاش ما در اين بخش، آن است كه بر پايه همين چند گزارش اندك، پاسخى نه چندان كامل و همهجانبه براى پرسش پيشگفته بيابيم:
۱. وى در يك مورد، ميان دو روايت صحيح السند - كه به گونهاى با يكديگر تنافى داشتهاند -