گفتنى است كه عبارت «رجحان داشتن» در سخن سيّد، به معناى هر گونه قرينهاى است كه بتواند كفه اعتماد به يكى از دو روايت مدح يا ذم را سنگينتر كند.۱او پس از اين قاعده كلّى، يادآور شده است كه اساساً ترديد كردن در نكوهشهاى رسيده در باره راوى، به هنگام تعارض مدح و ذم در باره وى، سزاوارتر است؛ زيرا به باور وى، ستودن افراد، مقتضاى طبع اوّلى انسان نيست. چه بسيارند كسانى كه به جهت رشكها، كينهها يا عواملى ديگر، چشم خويش را بر امتيازهاى ديگران مىبندند و از يادكرد فضايل آنان يا اعتراف به آن، تن مىزنند. بنا بر اين، آن گاه كه در باره راوى هم مدح و هم ذم رسيده باشد، اصل نخستين، آن است كه قدح را زير سؤال ببريم و به آن با ديده ترديد بنگريم و نه مدح را.۲ البته بايد توجّه داشت كه اين اصل نخستين، اتّهام فساد مذهب راوى را در بر نمىگيرد. به ديگر سخن، سيّد معمولاً گزارشهايى را كه بيانگر فساد مذهب راوى است، خواه فساد مذهب از گونه غلو باشد يا از نوع اعتقاد به مذاهب انحرافى، همچون فَطَحية، واقفيه و... ، به راحتى مىپذيرد و در هيچ جا - تا آن جا كه جستجو كردهايم - ، نمونهاى يافت نمىشود كه وى در باره اتّهام فساد مذهب راويان، ترديد كرده باشد.۳
دو نكته مهم
در باره انديشه رجالى سيّد، دانستن دو نكته بايسته مىنمايد:
الف. سيّد - همچنان كه پيشتر نيز گفتيم - راويان فاسد المذهب را يكسر، ضعيف دانسته و روايت آنها را به كنارى مىنهد؛ خواه فساد مذهب از نوع غلو باشد يا انحرافهاى فرقهاى. وى حتّى اگر راوى فاسد المذهبى از ديدگاه همه رجاليان پيشين، ثقه شمرده شده باشد، باز هم به