باشد كه وثاقت وى، مشهور و پذيرفته است. از همين رو، سيّد تلاش مىكند تا برخى روايتهاى صحيح السند را كه در نكوهش هشام بن حكم آوردهاند، توجيه كند و دلالت آنها را بر نكوهش وى زير سؤال ببرد.۱
با اين همه، بايد اعتراف كرد كه شمار كاربرد عوامل غير سندى در كنار نهادن روايت در تحرير الطاووسى، بسيار اندك است و بيشترين علّت تضعيف روايت و پُركاربردترين عامل آن، همان ضعف راويان آن است.
۲. راههاى حلّ تعارض ميان جرح و تعديل
سيّد، در ديباچه كتاب حل الإشكال خود، قاعدهاى كلّى براى گرهگشايى از تعارض ميان جرح و تعديل راويان بيان كرده است. وى نخست، راويان را به سه گروه تقسيم مىكند:
۱. كسانى كه در باره ايشان، تنها مدح و ستايش رسيده است؛
۲. كسانى كه در باره آنان، تنها ذم و نكوهش رسيده است.
۳. كسانى كه در باره آنان، هم مدح و هم ذم آمده است.
در باره دسته اوّل و دوم، سيّد معتقد است اگر مدح يا ذم در باره آنان، از راه حديثى معتبر۲ به دست ما برسد، آن گاه به مقتضاى آن عمل مىكنيم و راوى را ثقه يا ضعيف مىشمُريم. امّا اگر اين گونه نباشد و روايت مدح يا ذم، خود داراى خدشه سندى باشد، آن گاه آن مدح يا ذم، بىاعتبار خواهد بود. قاعدتاً در اين جا در باره راوى توقّف مىكنيم و نتيجه عملى اين توقّف، آن است كه وى در شمارِ راويانِ ضعيف خواهد بود.۳ امّا در باره دسته سوم، وى بيانى دارد كه مضمون آن را در نمودار زير به نمايش مىگذاريم:
1.همان، ص ۵۹۸ - ۵۹۷ . براى برخى عوامل ديگر كه از نگاه وى، بىاعتبارى روايت را در پىمىآورد، ر. ك: همان، ص ۴۸۹.
2.قاعدتاً حديثى كه همه راويان آن ثقه باشند.
3.براى نمونه، ر.ك: التحرير الطاووسى، ص ۵۰ و ۲۷۵.