«باب المقائيس والرأي» گشوده و در آن، رواياتي را در حرمت رأي و اجتهاد، ذکر کرده است. ۱کليني هم رأي و اجتهاد را در بابي به همين عنوان، باطل اعلام ميکند ۲و در باب مربوط به تقليد نيز تصريح ميکند که تقليد حرام است و در ضمن رسالهاي، از امام صادق عليه السلام نقل ميکند که ايشان از رأي، نهي فرموده است. ۳
از کلام شيخ صدوق هم استفاده ميشود که او منکر اجتهاد بوده است. وي در علل الشرائع بعد از آن که داستان همراهيِ موسي و خضر عليهما السلام را بيان ميکند، ميگويد:
حضرت موسي با کمال عقل و فضل و موقعيتي که در پيشگاه الهي داشت، نتوانست با استنباط و استدلال خود، کارهاي خضر عليه السلام را بفهمد. لذا امر بر او مشتبه شد و از همه آنچه ديده بود، به خشم آمد، تا اين که خضر عليه السلام او را از علل آن کارها آگاه ساخت و او راضي شد. و اگر خضر آن تأويلها را برايش روشن نميکرد، او [با عقل خويش] هرگز نميفهميد؛ حتي اگر سراسرِ عمرش را در آن حالت انکار سپري ميساخت. پس وقتي براي پيامبران و فرستادگان خدا ـ که درودهاي خدا بر آنان باد! ـ جايز نباشد که قياس و استنباط و استخراج کنند، جايز نبودنش براي پيروان آنها که در رتبه پايينتري از آنها هستند، روشنتر است. ۴
بررسي ديدگاه پيشينيان در باره اجتهاد
با همه آنچه گذشت، داوري دقيق در باره موضع عالمان امامي در سدههاي نخست، دشوار و نيازمند دقت است؛ چندآن که برخي، همه عالمان پيشين را «اخباري»، و برخي ديگر همه آنان را «اهل اجتهاد» دانستهاند. شيخ حسين کرکي، پرهيز از اجتهاد، و اکتفا به نص را رويکرد همه عالمان امامي در سدههاي نخست دانسته، به سيره عملي ايشان استناد کرده است: