هرچند تأثيرپذيري اخباريان از اين جريان، به يکي از بزرگان شيعه نسبت داده شده، ۱هيچ دليلي براي پذيرش آن نداريم و به نظر نميرسد که به استناد همين شباهت، بتوان آن را پذيرفت. ۲افزون بر اين که اين فلسفه، مبتني بر ردّ هر علّت غير تجربي و ماورايي است. اين کجا و اعتماد فراوان بر نصوصي که بدون مبدأ وحياني، هيچ اعتباري ندارند؟! اين جا عقل ناچيز شمرده ميشود تا در برابر غيب کرنش کند؛ آن جا عقل بيش از حد کارآ پنداشته ميشود تا از غيب بينياز شود و حتي انکارش کند!
پنج. انتقاداتي از رويکردهاي اجتهادي
تاريخ فکر در همه جوامع، حاکي از پيمودن راه آزمون و خطا براي رسيدن به نوعي تکامل و همانديشي است. چندي که از غلبه رويکردي گذشت، اشتباهاتش آشکار ميگردد و باد انتقاد بر آن ميوزد تا بشر گامي به جلو گذاشته باشد. ولي اگر در عرصهاي زيادهروي يا سوء استفاده شده باشد، واکنشها نيز تندتر است؛ چندآن که برخي را به موضع تفريط و واپسگرايي ميکشاند. ۳با گذشت دو قرن از سيطره مکتب حلّه بر فقه شيعه، وقت آن فرا رسيده بود که پيرايههايش زدوده شود.
در همان اوايل قرن دهم که برخي از فقها، گامهايي در جهت احياي مکتب اهل حديث بر ميداشتند، ۴گروهي از بزرگان مکتب اجتهاد نيز با انتقاد از برخي
1.شهيد مطهري اين نظر را از قول آيت الله بروجردي نقل ميکند؛ ولي خودش اين نظر را بعيد ميشمارد. بعضي ديگر، قاطعانه آن را ردّ کردهاند؛ زيرا محمّد امين استرآبادي دهها سال قبل از هيوم و جان لاک (دو پايهگذار اخباريگري) در گذشته است و هيچ گونه دليلي بر ارتباط او و اروپاييان در دست نيست ( اسلام و مقتضيات زمان، ج ۱، ص ۱۵۰).
2.ادوار اجتهاد، ص ۳۰۷؛ کيهان انديشه، ش ۱۳، ص ۲؛ تاريخ حصر اجتهاد، به کوشش محمّدعلي انصاري، ص ۴۹.
3.مانند تعبّد بيجا به کتاب مقدّس و آيين کليسا، که تجدّدگرايي (مدرنيسم) را در پي آورد و در دوران مدرنيته نيز بشر آن قدر بر عقل و تجربه خويش پا فشُرد و زيادهروي کرد که به واکنشي به نام پساتجدّدگرايي (پست مدرنيسم) انجاميده است.
4.هداية الأبرار، ص ۱۱.