الي اصول الشريعة را در اصول فقه نوشت. ۱سپس شيخ طوسي در العدّة في اُصول الفقه اين حرکت را پي گرفت و به کمال رساند. ۲وي تعارض بسياري از احاديث شيعه را نيز برطرف کرد و به جاي کنار نهادن يکي از دو حديث معارض، از مجموع آنها حکمي را استنباط ميکرد که در نصّ هيچ کدام نبود. افزون بر اين، او کوشيد فقه شيعه را از وابستگي به نصّ احاديث برهانَد و قواعدي را براي استنباط احکام جديد به دست دهد. به هر حال، روش شيخ طوسي در استنباط، مقبول فقيهان شيعه افتاد و رفته رفته، استدلال عقلي، جايگاهي مهم در فقه شيعه يافت و به تکامل دانشي با موضوع اصول و قواعد فقهي انجاميد.
اجتهاد شيعي
قواعدي که شيخ طوسي تدوين کرد، در اصل در زمان ائمه و توسط آنان پيريزي شده بود؛ با احاديثي همچون «أفتِِللنّاس»، ۳«إنّما علينا إلقاء الاُصول و عليکم أن تفرّعوا» ۴و بيان قواعدي براي دريافت حکم. ۵ولي در آن هنگام، از واژه «اجتهاد» استفاده نميشد ۶و شايد علّتش اين باشد که اين واژه به همان معناي «اجتهاد به رأي»، انصراف داشت؛ يعني همان روش اصحاب رأي، که چون منبعي مستقل در کنار کتاب و سنت به شمار ميرفت، اهل بيت عليهم السلام نيز به شدّت با آن مخالفت ميفرمودند. ۷
1.الفهرست، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵، ش ۴۳۱.
2.تاريخ التشريع الاسلامي، فضلي، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۴.
3.الفهرست، طوسي، مدخل «ابان».
4.وسائل الشيعة، ج ۱۸، ص ۱۵.
5.عيسي ولائي با هشت دليل، نشان داده که بينيازي شيعيان از اجتهاد در دوره حضور، پذيرفتني نيست ( فرهنگ تشريحي اصطلاحات اصول، ص ۲۵ ـ ۲۷).
6.روشن است که اين، غير از کاربرد واژه در معاني ديگري چون تلاش، زهدورزي و مجاهدت در بندگي خداست.
7.اجتهاد بدين معنا، از همان روزگار صدر اسلام نيز مطرح بوده و در احاديث علوي نيز از آن نهي شده است. براي نمونه، در بحث ويژگيهاي قاضي که اگر بر اساس اجتهاد حکم کند، جاي او در آتش است (دعائم الإسلام، ج ۱، ص ۹۴).