اصحاب ما هرچند عمل کردن به قياس را باطل کردهاند، ولي اکثر آنان عمل کردن به قياس اولويت را صحيح ميدانند، و انصاف، اقتضا ميکند که از عمل کردن به قياس اولويت منع کنيم؛ زيرا اوّلاً: آن رواياتي که از عمل کردن به قياس منع ميکنند، اطلاق دارند و شامل قياس اولويت هم ميشوند و حمل کردن عام را بر يکي از افرادش بدون مخصّص، با اين که امکان دارد به تمام افرادش حمل شود، در نزد اصوليان جايز نيست.
ثانياً: شايد غرض شارع از نفي قياس، مسدود کردن باب عقل در احکام شرعي باشد.
ثالثاً: روايتي که صدوق و کليني و شيخ در باب ديات ذکر کردهاند، نص در قياس اولويت است و آن روايت اين است: ابان بن تغلب ميگويد: به امام صادق عليه السلام گفتم: چنانچه مردي انگشت يک زني را قطع کند، ديه آن چيست؟ حضرت فرمود: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت او را قطع کند؟ فرمود: بيست شتر. گفتم: سه انگشت او را قطع کند؟ فرمود: سي شتر. گفتم: چهار انگشت او را قطع کند؟ فرمود: بيست شتر. گفتم: سبحان الله! اگر سه انگشت او را قطع کند، سي شتر؛ ولي چهار انگشت او، بيست شتر؟ وقتي ما در عراق بوديم، اين سخن به گوش ما رسيده بود و ما از کسي که اين سخن را گفته، تبرّي جستيم و گفتيم اين، حرف شيطان است و قبول نکرديم. حضرت فرمود: اي ابان! آهسته رو! اين حکم رسول خداست. ديه مرد و زن تا ثلث ديه مساوي است؛ ولي وقتي از ثلث گذشت، ديه زن، نصف ديه مرد است. اي ابان! تو قياس کردي. سنّت اگر قياس شود، دين محو و نابود ميشود ۱. ۲
شيخ يوسف بحراني هم بعد از آن که به روايت فوق بر عدم حجّيت قياس اولويت استدلال ميکند، به چند روايت ديگر ميپردازد، از جمله: امام صادق عليه السلام به ابو حنيفه فرمود: از خدا بترس و در دين با رأي و اجتهاد خود، قياس مکن. همانا