الله علمه علي العباد فهو موضوع عنهم» ۱ و «رفع عن امّتي... ما لا يعلمون» ۲ ميشود؛ ولي در شبهات تحريميه حکميه، احتياط لازم است و از تحت اخبار فوق خارج شده و اخبار توقف ـ که امور را به سه قسم: حلال، حرام و شبهات تقسيم ميکند ـ ، اينها را ميگيرد. ۳
وي در جاي ديگري آورده كه: محقّق حلّي در اوائل کتاب المعتبر ميفرمايد: اين که گفته شده وقتي دليلي بر چيزي نبود، اين خودش دليل بر عدم آن شيء است و ثابت ميشود آن شيء واجب و يا حرام نيست. اين حرف، در صورتي صحيح است که بدانيم اگر دليلي بود كه ما به آن دليل دست پيدا کرده و ميرسيديم؛ امّا اگر چنين علمي پيدا نکرديم، واجب است كه توقف کنيم و ديگر حرف فوق حجّت نيست.
قول به اباحه هم همين گونه است. ۴ به مجرّد اين که دليلي بر وجوب و حرمت نباشد، نميتوانيم قائل به اباحه شويم، مگر آن که علم پيدا کنيم كه اگر چنين دليلي بود، ما به آن دست پيدا ميکرديم که در اين صورت، ميتوانيم قائل به اباحه شويم. ۵ پس محقّق حلّي، برائت را در مسائل مبتلا به عمومي، جايز ميداند و در غير آن، جايز نميداند. ۶
استرآبادي در ادامه، اين کلام محقّق را تحسين ميکند و بر اين عقيده است كه پس از سيّد مرتضي و رئيس طايفه (شيخ طوسي)، فقيهي غير از محقّق را نديده که حکيم بوده باشد؛ و کسي که کلام محقّق را در اصول و معتبر، و کلام غير او را از متأخّران جستجو و تفحّص کند، به اين مطلب شهادت ميدهد. ۷
1.الکافي، ج ۱، ص ۱۶۴، ح ۳؛ وسائل الشيعة، ج ۱۸، ص ۱۱۹ (صفات القاضي، باب ۱۲)، ح ۲۸.
2.الکافي، ج ۲، ص ۴۶۳، ح ۲؛ وسائل الشيعة، ج ۱۱، ص ۲۹۵ (جهاد النفس و ما يناسبه، باب ۵۶)، ح ۱.
3.الفوائد المدنية، ص ۱۶۸.
4.مقصود، اباحه به معناي اعم است که فعل و ترک آن الزام ندارد و آن شيء، ترخيص دارد.
5.المعتبر، ج ۱، ص ۳۲.
6.فوائد الاُصول، شيخ انصاري، ج ۲، ص ۵۳.
7.الفوائد المدنية، ص ۱۴۰.