از ائمّه عليهم السلام رسيده است. ۱ به نظر وي، اين عامّه هستند که مردم را پس از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به مجتهد و مقلّد تقسيم کردهاند و متأخّران اصحاب ما، اين تقسيمبندي را از آنان گرفتهاند. ۲
شيخ يوسف بحراني ـ که خود اخباري است ـ به اين سخن استرآبادي اشکال وارد ميکند و معتقد است كه مردم در زمان غيبت و عصر ما از دو قسم خارج نيستند: خواه تعبير به عالم و متعلّم شود، يا فقيه و متفقّه، يا مجتهد و مقلّد؛ زيرا نزاع در اسم نيست. ۳ اين که اخباريان، اخذ به روايت را واجب ميدانند، به طور اطلاق صحيح نيست؛ زيرا عامّه مردم هم ميتوانند از روايت چيزي را اخذ کنند. استنباط حکم شرعي از روايات، احتياج به ملکه استنباط دارد و عامي، اين را ندارد و بايد رجوع به عالمي کند که ملکه استنباط داشته باشد. وقتي فقيه، احکام را استنباط ميکند، چنانچه مستند او کتاب و سنّت باشد، به اتّفاق اخباريان و مجتهدان، ميتوان به او مراجعه کرد، و اگر مستند او اجماع يا دليل عقل يا امثال اين دو باشد، اخباريان، مراجعه به او را جايز نميدانند و مجتهدان، جايز ميدانند. ۴
اخباريان و تقليد از ميّت
آيا تقليد از مفتي و مجتهد ميّت، جايز است؟ پيش از آن که به ديدگاههاي در اين مسئله پرداخته شود، بيان نکتهاي را لازم ميدانيم: محل بحث در جواز تقليد از ميّت و عدم جواز آن، در فرضي است که مجتهدِ زنده وجود دارد و مکلّف، امكان رجوع به او را دارد که در باره واقعهاي از او سؤال کند. ۵چنانچه مجتهد زنده وجود نداشته باشد، قبول نداريم که فتواي فقيه ميّت، اعتبار نداشته باشد؛ زيرا تعطيل شريعت و محو و ناپديد شدن احکام، لازم ميآيد. ۶پس، آن ادلّهاي که براي عدم
1.الفوائد المدنية، ص ۱۵۰.
2.همان، ص ۱۸.
3.الدرر النجفية، ج ۳، ص ۲۹۳ و ۲۹۷.
4.همان، ج ۳، ص ۲۹۴.
5.ر. ک: مطارح الأنظار، ج ۲، ص ۴۳۲.
6.الاجتهاد و التقليد (رسائل الشهيد الثاني، ج ۱)، ص ۱۴.