اگر گفته شود كه اهل ذکر در روايات، ۱به ائمّه عليهم السلام و اهل کتاب تفسير شده، اين، منافات دارد که به آيه براي جواز تقليد استدلال شود!
در پاسخ گفته شده كه ورود آيه در مورد خاص، باعث نميشود كه آيه، مختصّ به همان مورد باشد؛ بلکه آيه، کبرايِ کلّي را بيان ميکند. هر مسئلهاي را در هر زماني بايد از آگاهان نسبت به آن مسئله پرسيد كه به حسب مناسبات و مقامات، گاهي منطبق بر اهل کتاب ميشود ـ چنانچه مشرکان زمان پيامبر صلي الله عليه و آله وظيفه داشتند كه به آگاهان از اهل کتاب مراجعه کنند و پيامبران خدا هميشه از جنس بشر بودند ـ و گاهي بر ائمّه معصوم عليهم السلام انطباق پيدا ميكند ـ که روشنترين مصداق اهل ذکرند ـ و گاهي بر عالم و فقيه تطبيق ميشود. ۲
ولي صحيح، آن است كه مورد آيه، با قبول تعبّدي قول فقيه، منافات دارد؛ زيرا موردش به قرينه قبل، اصول اعتقاديه و نبوّت است، و در نبوّت هم علم و معرفت معتبر است، و آيه، دلالت بر قبول تعبّديِ فتواي فقيه ندارد، ۳ و يا لااقل مشکوک ميشود.
۲. روايات
دليل دوم بر جواز تقليد اخباريان، «روايات» است که تواتر اجمالي دارند، هرچند مضمون آنها متواتر نباشند، و اين اخبار، چند دسته اند: ۴
دسته اوّل: رواياتي که ائمّه معصوم عليهم السلام مردم را به افراد خاص ارجاع دادهاند تا از آنان بپرسند و عمل کنند. قسمتي از اين روايات در مبحث اجتهاد گذشت، و در اين مبحث چند نمونه ديگر از آن اخبار را بيان ميکنيم:
يک. حسن بن علي بن يقطين ميگويد: به امام رضا عليه السلام عرض کردم: نميتوانم هر زماني خدمت شما برسم و سؤالهاي دينم را كه بر آنها نيازمندم، از شما بپرسم. آيا