امام صادق عليه السلام فرمود: «بين عوام و علماي ما، با عوام و علماي يهود، از جهتي جدايي وجود دارد و از جهت ديگر، مساوياند.
امّا از جهت جدايي، عوام يهود، با اين که ميدانستند علمايشان دروغ ميگويند و از رشوه و خوردن مال حرام باکي ندارند و احکام را با واسطهها و شفاعتها تغيير ميدهند و فاسقاند، و به حکم فطرت نبايد از آنان پيروي کنند، باز از آنان تقليد ميکردند. خداوند هم آنان را به خاطر تقليدشان نكوهش کرده است؛ امّا از جهت تساوي عوام امّت ما هم اگر از علمايشان چنين اعمال خلافي را ببينند و از آنان تقليد کنند، مانند عوام يهود، به خاطر تقليد نكوهش ميشوند؛ ولي اگر عوام ما علماي خود را خويشتندار، حافظ دين، مخالف هواي نفس و مطيع فرامين خداوند يافتند، تقليد از آنان ـ نه تنها جايز است، بلکه ـ لازم است. ۱
ادلّه مجتهدان بر جواز تقليد
مجتهدان براي جواز تقليد، به ادلّهاي استدلال کردهاند:
۱. آيات
مجتهدان، آياتي را براي جواز تقليد ارائه كردهاند:
(فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَة مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيتَفَقَّهُواْ فِي الدين وَ لِينذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ. ۲چرا از هر گروهي دستهاي کوچ نکنند تا تفقّه در دين پيدا کنند و چون بازگشتند، مردم خود را بيم دهند. باشد كه آنان حذر کنند).
اين آيه، دلالت بر وجوب نفر دارد، و هدف از نفر را تفقّه و انذار بعد از آن، و غايت انذار را حذر متحذّر قرار داده است. حذر هم تنها خوف نفساني نيست؛ بلکه تحفّظ از واقع شدن در هلاکت است، و وقتي انذار آمد بايد متحذّر، خود را حفظ کند؛ خواه از انذار منذر، علم پيدا کند، خواه نکند. پس وقتي فقيهي فتوايي دارد، اين