اگرميبينيم كه قدما، به بعضي از مسائل اين قسم نيازمند نبودند، به اين دليل بود که آنها با مشافهه از معصوم و به تواتر و قرائن مفيد علم، علم پيدا ميکردند؛ چون زمان آنها نزديک به زمان معصوم بود و در بعضي موارد، از عادت و عرف معصومان عليهم السلام استفاده ميشد، مانند قسم اوّل و بعضي از مسائلي كه به ذهن آنها نيامده بود تا از معصوم سؤال کنند.
آري. عمل کردن به منطوقات اخبار صريح، توقّف بر تمام مسائل علم اصول ندارد؛ بلکه علم به فروعات آن اخبار، توقّف بر مسائل علم اصول دارد. لذا ممکن است كه به بسياري از احكام اجتهاد و علم پيدا کنيم با اين که بسياري از مسائل علم اصول را نميدانيم! ۱
در اين فصل هم مباحثي است:
اجتهاد از ديدگاه اخباريان
گفتني است که خود اخباريها نيز اجتهاد و تقليدي را که از کتاب و سنّت گرفته ميشود، ميپذيرند. برخي از آنان ميگويند: اين که قدماي اصحاب ما اجتهاد و تقليد را حرام دانستهاند، مرادشان اجتهاد اهل سنّت است که به رأي و قياس اجتهاد ميکنند؛ ولي تحصيل احکامي که از کتاب و سنّت به دست ميآيد، نكوهيده نيست. ۲
شيخ يوسف بحراني، قائل است: شکي نيست که در زمان ائمّه معصوم عليهم السلام بر مردم واجب بود که به آنان مراجعه کنند و دستورهاي دينشان را بدون واسطه و يا با واسطه، از آنان ياد بگيرند. اين را مجتهدان و اخباريان، هر دو قبول دارند. ۳ اصحاب ائمّه هم همين کار را ميکردند؛ ولي در زمان غيبت کبرا ـ که اخبار مختلفي به دست ما رسيده و احتمالاتي در معاني آنها وجود دارد ـ ، به فقيه نيازمنديم که بتواند احکام را استنباط کند و فتوا دهد. ۴ مردم در اين زمان، يا فقيه و مجتهدند، يا متفقّه و مقلّد.