محمّدامين استرآبادي، معتقد است كه در دين، دوبار تخريب واقع شد: يکي روزي که پيامبر صلي الله عليه و آله از دنيا رفت و ديگري روزي که قواعد اصوليه عامه و اصطلاح آنان در کتب ما آمد. ۱شايد اين حرف را از ابن خلدون گرفته است؛ زيرا وي ميگويد: اوّل کسي که درباره علم اصول فقه تصنيف کرده، شافعي (م۲۰۴ ق) بوده است که رسالهاي در علم اصول نوشته است؛ ۲ ولي مجتهدان، در برابر اين سخن اخباريان گفتهاند: اوّل کسي که باب اصول فقه را فتح کرد، علي عليه السلام بود که بيان کرد در قرآن، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و عام و خاص است که اينها عمده مسائل فنّ اصول است. بعد از ايشان هم، امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام بودند که شيخ حرّ عاملي در الفصول المهمة في اُصول الائمّة قواعد فقهي و اصولياي را که از ائمّه روايت شده، جمعآوري کرده و سيّد هاشم (فرزند زين العابدين) موسوي خوانساري، کتاب اُصول آل الرسول الاصليه را به ترتيب کتب اصولياي که امروز موجود است، مرتّب کرده و سيّد عبد الله شبّر، کتاب الاُصول الاصليه را جمعآوري کرده و تمام اينها رواياتي هستند که به ائمّه استناد داده شده است.
ملاّ محسن کاشاني، کتابي به نام الاُصول الاصليه نوشته که از کتاب و سنّت استفاده کرده است ۳ و ما به قسمتي از آنچه از اهل بيت عليهم السلام در باره اصول فقه رسيده، اشاره ميکنيم:
امير مؤمنان علي عليه السلام ميفرمايد:
انّ في أيدي الناس حقاً و باطلاً، و صدقاً و کذباً و ناسخاً و منسوخاً و عاماً و خاصاً و محکماً و متشابهاً و حفظاً و وهماً.۴
آنچه در دست مردم است، حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه، و بعضي دقيقاً از پيامبر نقل شده و بعضي را خيال کردهاند که پيامبر چنين فرموده است. تمام اينها از اصطلاحات اصولي است.
1.الفوائد المدنية، ص ۱۸۰.
2.مقدمه ابن خلدون، ص ۴۵۵.
3.أعيان الشيعة، ج ۱، ص ۱۴۷.
4.نهج البلاغة، ص ۳۲۵، خطبه ۲۱۰.