طريق خداشناسي، صرف عقل است و در اين جا، سمع نميتواند دليل باشد؛ زيرا سمع، وقتي دليل بر چيزي ميشود که انسان [پيشتر]، خدا را شناخته باشد و بداند که «او حکيم است و کار قبيح انجام نميدهد و دروغگويان را تصديق نميکند». و قبل از آن که شناخت خداوند به اين گونه حاصل شود، سمع، دليل شمرده نميشود. پس ما اين سخن را ـ که برخي از اصحاب ما گفتهاند: «معرفت خدا، از قول امام استفاده ميشود» ـ رد ميکنيم؛ چراکه شناخت امام عليه السلام، مبتني بر معرفت خداوند است. ۱
شيخ طوسي نيز در اين باب، تقليد را اگرچه مُحق باشد، روا نميداند و در بياني همانند سيّد ميگويد:
سخن پيامبران نميتواند راهي به سوي معرفت خداوند باشد؛ زيرا پذيرش راستْگفتاري و درستْکرداري پيامبران، بر شناسايي خداوند و توحيد و يکتا دانستن او پايهگذاري شده است. پس چگونه ميتوان اصل را از طريق فرع شناخت؟! ۲
به اعتقاد ابن ميثم (شارح نهج البلاغه)، حجّيت قول معصوم، متوقّف بر معرفت خداست و اگر معرفت خدا هم متوقّف بر قول معصوم باشد، دور لازم ميآيد. ۳
آسيبشناسي دلايل عقلي
يکي از مهمترين ايرادهايي که به شيوه متکلّمان در استدلال عقلي وارد شده، مبتني بر اين ادّعاست که تعارضات و اختلافات بسياري در آرا و فتاواي ايشان وجود دارد و اخباريان، همين را نشانه بياعتبار بودن روشهاي عقلي آنان گرفتهاند. روشن است که چنين اختلافي اگر در اصول عقايد باشد، پذيرفتني نيست و
1.جوابات المسائل الرازية (رسائل الشريف المرتضي، ج ۱)، ص ۱۲۷.
2.تمهيد الاُصول في علم الکلام، ص ۳ ـ ۴.
3.قواعد المرام في علم الکلام، ص ۳۰. وي در جاي ديگر، قائل به تفصيل ميان معرفت خدا با توحيد و وحدانيت خداوند ميشود و ميگويد: «با نقل نميتوان علم به وجود صانع پيدا کرد؛ زيرا دور لازم ميآيد؛ ولي توحيد و وحدانيت خداوند، هم با عقل حاصل ميشود و هم با نقل» (همان، ص ۴).