دسته نخست: عقايد اصلي و اوّليه، همانند: اثبات وجود خدا، اصل نبوّت و اصل امامت. اين گونه عقايد (به ويژه اصل وجود خدا و نبوّت)، تنها از طريق عقل اثبات ميشوند و در باره آنها نميتوان به دليل نقلي استناد کرد؛ چرا که صحّت قرآن و اعتبار حديث پيامبر صلي الله عليه و آله، منوط به اين است که در مرحله نخست، وجود خدا و حجّت را اثبات کرده باشيم. روشن است که اگر عقل را در اين مقدار نيز معتبر ندانيم، اساس پذيرش دين را ويران کردهايم. استناد به دليل نقلي در اين گونه موارد، اگر مشتمل بر نکات جنبي ديگري نباشد، غالباً يا براي گونهگوني در بيان و تقويت ايمان است، يا براي تبرّک، و يا اغراض ديگري از اين دست. چه بسا برخي که در دام تندروي غلتيدهاند، در اين گونه موارد نيز دليل نقلي را مستند خويش ساخته باشند.
دسته دوم: عقايد فرعي و ثانويهاي که تنها با دليل نقلي ميتوان به اثباتشان پرداخت و عقل، راهي بدانها ندارد، مانند: اثبات صفت متکبّر و جبّار براي خدا، برخي از مقامات و ويژگيهاي حجّت و امام، تعيين شخص امام در هر زمان، جزئيات معاد و چگونگي رستاخيز و... . همه متکلّمان و ديگر عالمان عقلگرا، استناد به خبر را در اين دسته روا ميشمارند و در اين باره، با اخباري همرأياند و بر او خرده نميگيرند.
دسته سوم: عقايد فرعي و ثانويهاي که علاوه بر نقل، عقل نيز ميتواند براي اثبات آنها دليل بياورد، مانند: عدل الهي، صفت قدير براي خداوند، عصمت پيامبر و امام از خطا در ابلاغ. محلّ نزاع اصلي ميان اخباريان و اصوليان، و نيز اصحاب حديث و متکلّمان، در همين دسته است.
به هر حال، متکلّماني چون شيخ مفيد و نيز بسياري از عالمان ديگر در سدههاي بعد، دليل عقلي را در بسياري از اين موارد، کافي ميشمارند و لزومي به استفاده از نص نميبينند؛ به خلاف اخباريان که در اين گونه عقايد، به دليل عقلي اعتماد ندارند و تنها به نقلْ استناد ميکنند.
۱. شناخت خدا
شکّي نيست که اثبات وجود خالق، بايد از روي علم و يقين باشد و به نظر همه