ميشود. ۱کاربرد ديگرِ اين گونه دلايل عقلي قطعي، در باب معارف است؛ هرچند در معارف نيز تفصيل مطلب را بايد از معصومان عليهم السلام دريافت کنيم. ۲
۴. صرف نظر از جوابهاي قبلي، اين احاديث نه صراحتي دارند بر اين که دليل عقليِ ظنّي در احکام شرعي حجّيت دارد، و نه ظهوري در اين که دليل عقلي، اعم از قطعي و ظني است، تا بشود به آنها استدلال کرد. و بر فرض اين که ظهور اين احاديث را در عموميت دليل عقلي قبول کنيم و شامل هر دليل عقلياي بشود، اين عموم به سبب آيات و روايات متواتري که از عمل کردن به ظنّ نهي کردهاند، تخصيص ميخورَد و در نتيجه، آن ادلّه اختصاص پيدا ميکند به دليل عقلي قطعي. حالْ آن که در احکام شرعي، قطعاً دليل عقلياي وجود ندارد که موجب قطع شود. ۳
ارزيابي اختلافات در حجّيت عقل
اصوليان ميگويند: «متابعت از قطع، همواره براي قاطع لازم است؛ چراکه قطع از هر راه و سببي حاصل شود ـ خواه از راه آيات و روايات بوده باشد و خواه از راه مقدّمات نظري و استدلالي ـ ، طريقي به سوي واقع و کاشف از آن است». آيا آنچه به اخباريان نسبت داده ميشود که اين رويکرد را قبول ندارند، درست است؟ از مجموع عبارات اخباريان، استفاده ميشود که آنان دليل عقلياي را که مقدّماتش قطعي باشد، حجّت ميدانند، مانند: ادراک عقل در اوّليات و محسوسات و مواردي که مبادي آنها چنان نزديک به حسّ باشد که سبب قطع و يقين شود. ۴ تا اين جا، مخالفتي ميان آنان و اصوليان نيست.
1.شاهد آن، سخن امام هادي عليه السلام در پاسخ به ابن سکّيت است: «يعرف به الصادق علي الله فيصدّقه»
( الکافي، ج ۱، ص ۲۵، ح ۲۰).
2.الفوائد الطوسية، ص ۳۵۱ و ۴۲۶؛ إثبات الهداة، ج ۱، ص ۷۷ و ۸۲ .
3.الفوائد الطوسية، ص ۳۵۲ و ۴۲۷.
4.الفوائد المدنية، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰. وي در بحث تعارض ادلّه ميگويد: «ما دليل عقلي قطعي بر مرجّحات نداريم» (همان، ص ۱۳۶). نيز در بحث اجماع ميگويد: «بر حجّيت اجماع، دليل عقلياي وجود ندارد که مقدّماتش قطعي باشند» (همان، ص ۱۳۳).