ناگفته نمانَد که اين گونه تعابير، به روشني نشان ميدهد که بسياري از اصوليان، با همه جلالت و فضلشان، به کنه سخن اخباريان پي نبردهاند. آنان ميگويند: «اين دليل، موجب قطع نيست» و اينان به جاي اثبات قطعيت دليل، پاسخ ميدهند که «قطع در همه حال، حجت است». مرحوم علّامه طباطبايي ميگويد:
لازمه ابطال حکم عقل، اين است که توحيد، ثبوت، امامت و ديگر معارف ديني را نيز باطل کنيم [؛ زيرا حجّيتشان نتيجه حکم عقل است]. چگونه ممکن است از حکم عقل، نتيجهاي گرفته شود و بعد با همان نتيجه، حکم عقل را باطل کنيم؟ ۱
روشن است که اخباريان معارف و اصول اعتقاداتي از اين دست را مبتني بر دلايل عقلي بديهي و قطعي ميدانند؛ ولي آنچه از نگاه آنان بياعتبار است، دلايلي که معتقدند موجب قطع و حتي ظن هم نميشود. پس سخنشان مستلزم دور نيست و اشکال علامه طباطبايي وارد نيست. به علاوه، محلّ اصلي نزاع، در احکام شرعي است که همگي اعتبارياند، به خلاف اعتقادات که هم واقعياند و هم قابل ادراک. پس قياس اين دو با يکديگر، درست نيست.
پرسش و پاسخي در کاربرد عقل
در پيِ مخالفت اخباريان با حجّيت عقل نظري، اين اشکال بر آنان وارد ميشود که لازمه سخن شما اين است که عقل به هيچ وجه معتبر نباشد؛ با اين که در بسياري از اخبار معصومان عليهم السلام، بر عقل اعتماد شده و گاه، عقل را ابزار شناخت حجّت خدا ۲ و گاه، خودِ آن را يکي از حجتهاي خداوند دانستهاند. ۳مفاد برخي از آيات قرآن نيز مدح و تمجيد از کساني است که به مقتضاي عقول خود عمل ميکنند ۴و برخي نيز
1.بحار الأنوار، ج ۲، ص ۳۱۴ (پاورقي).
2.ر.ک: إثبات الهداة، ج ۱، ص ۲۵، ح ۲۰؛ الوافي، ج ۱، ص ۱۱۲؛ مرآة العقول، ج ۱، ص ۷۹.
3.مانند سخن امام موسي بن جعفر عليهما السلام که به هشام بن حکم ميفرمايد: «إنّ لله علي الناس حُجّتين: حجّة ظاهرة وحجّة باطنة. فأمّا الظاهرة فالرسل والأنبياء والأئمّة، وأمّا الباطنة فالعقول» ( الکافي، ج ۱، ص ۱۶، ح ۱۲).
4.مانند: سوره رعد، آيه ۴؛ سوره آل عمران، آيه ۱۹۰؛ سوره طه، آيه ۵۴ و ۱۲۸.